مجیب الله سعادت

مرکز کتاب ومقالات اسلامی

آغاز تآسیس اخوان المسلمین



آغاز تآسیس اخوان المسلمین:

نویسنده: مجیب الله سعادت  

امام حسن البناء نقش فعالی را در کنار مسئولیت های اساسی خود در مدرسه در زنده گی اجتماعی صهر اسماعیلیه برعهده گرفت .برای آشنایی باهیئت های دینی وشخصیت های مئوثر در شهر از دومکان مهم واساسی مدرسه ومسجد استفاده میکرد ودر مدت زمانی کوتاه همچنان که در مقاله ورساله ی پایانی وعده داده بود .به در سهای مشخص روزانه اکتفا نمیکرد؛ بلکه بسیاری از اوقات شب نیز به آموزش شاگردان مدرسه میپرداخت ,که در آن زمان بیشتر شان کار گران وتاجران درجه دوم وسوم وکارمندان دولتی بودند. اوهمچنان که پیشتر در قاهره برای تبلیغ از قهوه خانه ها نیز استفاده میکرد , در کنار مسجد ومدرسه به قهوه خانه های شهر اسماعیلیه میرفت روش اوبدین صورت بود که درمیان مردم صحبت میکرد ودقت مینمود که سخنانش بر روی چه کسانی تآثیر میگزارد سپس آن هارا در گروهای چند نفری برای ارشاد وتعلیم بیشتر وبحث وبررسی مسائل حیاتی به جاهای دیگر دعوت میکرد.در ضمن بحث گفتگو ی مستقیم سعی میکرد ازمنابع قدرت وتوانایی های افراد جامعه مطلع شود وراه نفوز را در آن ها بیابد.

دیری نپاید که متوجه شد,منابع قدرت وراه نفوذ در آنها عبارت اند از :1-علماء2- مشایخ طرق صوفیه ,3- شخصیت های وبزرگان مردمی ,4- گروها وهیئت های دینی واجتماعی.به همین خاطر همه ی اهمیت وتوجه خودرا در جهت تآثیر گذاری برروی این راه های نفوز اجتماع برروی آنها معطوف داشت.

با افزودن این مطلب که ملاحظات امام حسن البنا در مورد شرایط اجتماعی این شهر بر شناخت اوازنقش ویژه ای که برای آن شهر، اختصاص داده شده بود؛ زیرا اسماعیلیه از یک طرف، نقطه ی تمرکزِ اشغال گران انگلیس و اشغال اقتصادی بیگانگان به شمار می آمد. از طرف دیگر، ویژگی شهر به وجود پادگانهای نظام انگلیسی محدود نمی شد؛ بلکه دفترِ مرکزی شرکت کانالِ سویز در آن قرار داشت؛ که خطر آن، از خطر اشغال نظامی کمتر نبود، همچنین خانه ها و ویلاها شیک و پر از رفاه و آسایش که محل سکونتِ بیگانگان بود و بر منازلِ ساده ی کارگران اشراف داشت ویژگی خاصی دیگری را به این شهر میداد؛ همینگونه امام بنا می دید که نامِ خیابانها و تابلوهای راهنمایی در محله های عرب نشینِ شره به زبان اشغال گران اقتصادی و سیاسی نوشته شده بود علی رغم این که همه ذهنِ او ضرورتاً متوجه محیط و شرایط اجتماعی جدید بود؛ اما مدام به قاهره و نا هنجاری های موجود در آن می اندیشید و در مورد آن، امید و آرزوهای زیادی داشت ارتباط خود را به همین خاطر با جماعت اسلامی موجود در قاهره دوستانی که برای خدمت در رسالت اسلام با ایشان هم پیمان شده بودند؛ همچنان حفظ می کرد و به جمعیتِ (( جوانانِ مسلمان )) اهمیتِ ویژه ی میداد که در سالِ 1927 میلادی برای تأسیس آن همکاری نموده بود. مسئولیت خود را در کنارِ تمامِ این مشغولیت ها، به عنوان نماینده ی مجله ی ( الفتح ) که آن زمان توسط دفتر محب الدین خطیب، مسئولِ انتشاراتِ سلفیه و یکی از بنیان گذارانِ (جمعیت جوانان مسلمان) چاپ و توزیع می شد انجام میداد.

تنها پس از سپری شدنِ مدت زمان اندکی از تأسیس (جمعیت جوانانِ مسلمان) بود که جمعیت ویژه ی امام بنا پا به عرصه ی وجود نهاد، در ماه ذوا القعده 1347 هجری برابرِ مارس 1928 میلادی، بنا به یاد داشت شخصی امام حسن البنا افتتاحِ (جمعیت اخوان المسلمین) را شش نفر از کارگرانِ مصری شاغل در پادگانِ نظامی انگلیس ها طی نشستی با ایشان رسماَ اعلان نمودند.[1]

این اقدام رسالت و مسئولیتی بود که به پشتِ کار و فداکاری و تعمق و معرفت امام بنا نیاز داشت از طرف دیگر به جسمی که آمادگی تحملِ سختی ها و روحی که آن را در طبَق اخلاص نهاد به خداوند تقدیم نمود؛ نیازداشت، امام بنا آخرین سخنش در این اجتماع این بود ( این پیمانی است که با پروردگارم می بندم) این جوانِ فداکار و از خود گذشته، تحصیلات خود را در تابستان 1927 میلادی در سن 21 سالگی در دار العلوم به پایان بُرد و بلافاصله پوستن به یکی از گروه های اعزامی سالیانه ی حکومتی برای تحصیل در خارج رو به رو گردید؛ اما به دلایل نا معلوم از این کار صرف نظر نمود و شغل معلمی را در مدارس پذیرفت. کار و تدریس زبان و ادبیاتِ عرب در مدارس ابتدائیه ( امیریه ) واقع در شهر اسماعیلیه در منطقۀ کانال سویز بود. در تاریخ 1927/9/19 میلادی محل سکونت و کار جدیدش منتقل شد و تا سال 1946 میلادی از کار خود استعفا نمود به همان شغل معلمی اشغال داشت.

علل پیدایش اخوان المسلمین:

در این نوشتار کوشش شده است به اختصار تاریخ این جنبش از پیدایش تا زمان حال، بررسی شود. نخست به زمینه‌ها و علل پیدایش آن می‌پردازیم.

۱-سقوط خلافت اسلامی در سال ۱۹۲۴م.

نخستین عامل پیدایش و شکل گیری جنبش اخوان المسلمین سقوط خلافت اسلامی در کشور عثمانی بود. این در زمانی بود که آرزو‌ها و آرمان‌های والای امت اسلامی، با اقدام خیانت بار آتاتورک تصادم و برخورد کرد، آخرین خلیفه‌ی مسلمان از کشور ترکیه اخراج شد و همه‌ی میراث معنوی و تاریخی او به تاراج رفت.

اگر چه نسیم دعوت‌های مخلصانه برای نجات خلافت و خلیفه‌ی مسلمانان وزیدن آغاز کرد، اما راه به جایی نبرد و خلافت اسلامی که پشتوانه‌ی سیاسی و نظامی مسلمانان بود از میان رفت و جهان اسلام دچار سرگردانی شد.

سقوط خلافت اسلامی، همت امام حسن البنا را برانگیخت و او را به میدان مبارزه برای بیداری امت کشانید. همه‌ی آرزوی او این بود که مجد و عزت اسلام و مسلمانان تجدید گردد. از این روی بازگشت به خلافت راشده از اهداف بزرگ او بود. او خواستار برافراشتن پرچم دفاع از دین و کیان امت بود. یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد جماعت اخوان المسلمین همین عامل بود.

۲-غوغای جریانات تبشیری

در مصر و سایر کشورهای جهان اسلام، بخشی از نقشه استعمار این بود که از طریق جریانات تبشیری مسیحی، عقاید اسلامی را نابود کند، از این روی مبشران مسیحی فوج فوج راهی کشورهای اسلامی گردیده و از طریق دریا و خشکی عازم همه‌ی شهر‌ها و روستا‌ها شده بودند. مسؤولان کشورهای اسلامی نظاره گر این صحنه بودند. اما به حکم اربابان استعمارگر، راه را برای این مبشران هموار می‌کردند و زمینه‌ی ارتباطشان با مردم را فراهم می‌کردند. آنان نهادهایی را در کشورهای اسلامی تاسیس و هر چه می‌خواستند

می‌کردند، حتی از ربودن اطفال و زنان خودداری نمی‌کردند. هر کس متعرض آننان می‌شد، مسوولان کشورهای اسلامی، به عنوان اینکه این اشخاص دشمن حکومت و ملت هستند، با او برخورد می‌کردند.

 

۳- جهل مزمن و فساد گسترده

یکی از عوامل تاسیس و پیدایش اخوان المسلمین، گسترش جهل و بیسوادی و فراگیر شدن فساد بود. فساد در همه چیز راه یافته بود. مصر و جهان اسلام نیازمند جنبشی بود که مسیر تاریخ را تغییر دهد. از آنجا که کشورهای اسلامی تحت اشغال استعمار بودند و استعمارگران منابع ملی را به یغما می‌بردندو فرزندان امت از حقوقشان محروم شده بودند، نه از فساد جلوگیری می‌شد و نه برنامه‌ای برای از بین بردن جهل و بی‌سوادی وجود داشت. از این روی دنیای اسلام نیازمند جریانی بود که این بلای ویران گر را از میان بردارد. این وضعیت اسفناک همواره ذهن و اندیشه‌ی امام بنا و هم فکران او را به خود مشغول کرده بود. زمانی که جنبش اخوان تأسیس شد، یکی از اهداف آن از بین بردن این مشکلات بود.

 

۴- بی‌بند و باری و هرزه گی

استعمار به اسم آزادی اندیشه، به جنگ اندیشه‌ها و افکار مسلمانان پرداخت. رفتارهای نیک و ارزش‌های اخلاقی به اسم آزادی نابود می‌شدند و موج الحاد هم چون سیلی بنیان کن همه چیز را از پیش روی بر می‌داشت. آزادی زن برنامه‌ای شده بود برای ترویج فحشا و بی‌بندوباری اخلاقی و رواج فساد. بسیاری از عادات و سنت‌های غربی که با آداب اجتماعی و دینی مسلمانان در تعارض بود، در کشورهای اسلامی رواج می‌یافتند. کاباره‌ها و

میخانه‌ها در کشورهای اسلامی تاسیس و موج فرومایگی و بداخلاقی به راه افتاده بود. یکی از شاهدان عینی گفته است: قاهره تبدیل به میخانه و کاباره‌ای بزرگ شده بود که عیاشان از سراسر جهان به آن روی می‌آوردند و در آنجا با رفتارهای ناهنجار خود، مردم را دچار مصیبت کرده بودند، تا جایی که صداهای بسیاری بلند شدکه به رفتار توریست‌های بیگانه معترض بودند.

این حالت و شرایط اقتضا می‌کرد که جنبشی اسلامی وارد کار شود و در راستای تغییر این وضعیت فعالیت کند و این امر از جمله عوامل ایجاد جماعت اخوان المسلمین بود. (۱)

۵- بازگرداندن خودباوری و اعتماد به نفس به مسلمانان

پس از فروپاشی خلافت عثمانی، مسلمانان در سراسر جهان به شدت سرخورده و مأیوس شده بودند و خودباوری و اعتماد به نفس خود را کاملاً از دست داده بودند. و جود استعمار و تفوق سیاسی و فرهنگی آن مزید بر علّت شده بود. از چنین مردمی با چنین روحیاتی هیچ امیدی برای اقدام مثبت و تعییر اوضاع موجود نمی‌رفت. در این شرایط لازم بود تا اوضاع دگرگون شود و در مسلمانان روح خودباوری و اعتماد به نفس دمیده شود. پیدایش جنبش اخوان المسلمین این رسالت را به درستی انجام داد و در مسلمانان، به ویژه مردم مصر، روح تازه‌ای دمید و امید و نشاط و خودباوری را در آنان دوچندان کرد، زیرا بسیاری از مسلمانان باور داشتند که پیام اخوان المسلمین، ندای عزت و سربلندی آنان است

بخش اول

اخوان المسلمین
تعریف:
اخوان المسلمین بزرگترین حرکات اسلامی معاصر است، شعارش بازگشت به سوی اسلام حقیقی میباشد، اسلامیکه مطابق قرآن و سنت باشد , میخواهد که شریعت اسلامی در زندگی انسانها تطبیق شود، حرکتی است که در مقابل سیلاب " علمانی" در مناطق عربی و اسلامی و سائر مناطق می ایستد و مقاومت میکند.
تأسیس و افراد برازنده:
-مؤسس این حرکت شیخ حسن البنا (1224-1268هـ) (1904-1949م) است، وی در قریه ای از قریه های بحیرهء مصر تولد شد، و در یک خاندان متدین نشو و نمو نمود که آثار آن در تمام زندگی اش جلوه گر بود.
-در پهلوی تعلیمات دینی اش در خانه و مسجد در مدارس حکومتی نیز درس خواند و بعدا به دارالعلوم در قاهره پیوست و در سال ( 1927م) از آنجا فارغ شد.
-در یکی از مدارس ابتدایى اسماعیلیه مدرس تعیین شد و در آنجا فعالیت دینی اش در میان مردم شروع شد، خصوصا در قهوه خانه ها و در میان کارکنان کانال.
-در ماه ذو القعده 1327هـ / ابریل 1928م تهداب حرکت اخوان المسلمین گذاشته شد.
-در 1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نمود وبا انتقال وی حرکت نیز به قاهره انتقال کرد.
-در سال 1352هـ/1932م جریدهء هفته وار ( اخوان المسلمین) انتشار یافت
و مدیر آن استاد محب الدین خطیب (1303-1389هـ) ( 1886-1969م) تعیین گردید بعد از آن در سال (1357هـ/ 1938 م) "النذیر" انتشار یافت و بعد از آن در سال (1367هـ /1947م ) "الشهاب " به نشر رسید ... و مجله ها و جریده های متعلق به حرکت پیهم شروع به انتشار نمود.
-در سال 1941م اولین هیئة تأسیسیه متشکل از صد عضو تشکیل یافت که افراد آنرا خود حسن البنا انتخاب نمود.
-اخوان المسلمین در سال 1948م در جنگ فلسطین شرکت نمودند و با نیروی خاصی که داشتند در معرکه داخل شدند، این رویداد را استاد کامل شریف در کتاب خود ( الإخوان المسلمین فی حرب فلسطین ) به تفصیل ذکر نموده است.

-در 8 نومبر 1948م محمود فهمی نقراشی – صدراعظم مصر در آن وقت- فیصله ای را صادر نمود که طبق آن باید جماعة اخوان المسلمین منحل گردیده دارایى هایش ضبط شود و افراد برا زندهء آن زندانی گردد.
-در دسمبر 1948م محمود فهمی ترور شد و اخوان المسلمین متهم به قتل آن گردید، طرفداران محمود فهمی نقراشی در جنازه اش اعلان نمودند: سر حسن البنا در مقابل سر نقراشی،همان بود که در12فروری 1949م حسن البنا ترورکرده شد.
-در سال 1950م دوران وزارت نحاس آمد و مجلس دولت فیصله نمود که: امر به انحلال جماعت باطل است و دیگر اساس ندارد بنابر همین فیصله قیودات از سر راه جماعت برداشته شد.
-در سال 1950م استاد حسن الهضیبی (1306-1393هـ) (1891-1973م)
به حیث رهبر اخوان المسلمین تعیین گردید، وی یکی از بزرگترین قاضیان مصر بود و چندین بار زندانی شده بود و در سال 1954م حکم اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدی تخفیف یافت ولی در سال 1971م برای آخرین بار از زندان رهایى یافت.
-در برج اکتوبر 1951م روابط مصر و بریطانیا قوی گردید بنابرین اخوان المسلمین جنگ های چریکی را ضد انگلیس در کانال سویس آغاز کردند که آن را کامل شریف در کتاب ( المقاومة السریة فی قناة السویس) ثبت نموده است .

-در 23 یولیو 1952م افسران مصری به سرکردگی محمد نجیب انقلاب یولیورا با همکاری اخوان المسلمین براه انداختند ولى اخوان المسلمین بعد از پیروزی انقلاب اشتراک در حکومت را ترک کردند، زیرا هدف افسران از انقلاب واضح بود [یعنی آنان حکومت اسلامی را نمی خواستند] جمال عبدالناصر ترک نمودن آنان را یکنوع دسیسه پنداشت و در میان افسران و اخوان المسلمین تنش وخصومت ایجاد شد بعدا این تنش و خصومت بالا گرفت و بحدی رسید که در سال 1954م حکومت به گرفتاری اخوانی ها اقدام نمود وهزاران نفر آنان را تبعید کرد، حکومت دراین اقدام خود این را بهانه کرد که: اخوانی ها می خواستند جمال عبد الناصر را در میدان المنشیه در اسکندریه به قتل برسانند، در همین ایام شش تن آنان اعدام کرده شد که آنان عبارت اند از: عبد القادر عوده, محمد فرغلى, یوسف طلعت، هنداوی دویر، ابراهیم الطیب، و عبد اللطیف.
-در سال 1965-1966م بار دیگر خصومت و تنش میان حکومت و
اخوان شدت گرفت و حکومت بار دیگر به گرفتاری، تعذیب و اعدام دست زد که دراین بار سه تن را اعدام نمود و آنان عبارت اند از:
1-سید قطب ( 1324- 1387 هـ ) 1906- 1966م) وی کسی بود که مفکر دوم بعد از حسن البنا در جماعت اخوان المسلمین و یکی از رهبران مفکورهء جدید اسلامی شناخته می شود.
* در سال 1954م زندانی شد ده سال را در زندان سپری نمود و در سال 1964م به سفارش رئیس جمهور عراق عبد السلام عارف از حبس رها شد، لیکن دیری نگذشت که دو باره به زندان برده شد و به حکم اعدام مواجه گردید.
* وی چندین کتاب ادبی و فکری اسلامی نوشته که از آنجمله است: (العدالة الإجتماعیة فی الإسلام، خصائص التصور الإسلامی ومقوماته فی ظلال القران، معالم فی الطریق) و غیره.
2-یوسف هواش
3-عبد الفتاح اسماعیل.
-جماعت اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م کار خویش را به طریق مخفی پیش می برد.

-در دوران انور السادات افراد جماعت تدریجا رهایى یافتند .
-بعد از هضیبی عمر تلمسانی ( 1904- 1986م ) رهبر جماعت تعیین گردید، مقام رهبری جماعت اخوان المسلمین با سر پرستی وی تمام دارایى های ضبط شده خویش را که در دور عبد الناصر ضبط شده بود و همچنان همه حقوق خویش را به طور کامل درخواست نمود و رهبر جماعت افراد جماعت را به طریقی واداشت که از خصومت و درگیری ها با حکومات بدور بمانند و همیشه توصیه میکرد که باید دعوت و کار خویش را به حکمت پیش برده تندروی و جانب واقع شدن را کنار بگذارند.
-بعد از أستاذ تلمسانی محمد حامد ابونصر رهبر تعیین گردید وروش استاد تلمسانی را در پیش گرفته از اسلوب وی استفاده کرد.
-تعدادی از افراد برا زنده اخوان المسلمین در خارج مصرنیز ظهور نمودند که برخی از آنها را اینجا ذکر میکنیم:
1-شیخ محمد محمود الصواف که مؤسس و رهبر اخوان المسلمین در عراق بود، وی چندین کتاب نوشته و در نشر اسلام در افریقا نقش بارزی داشت آنهم بعد از هجرتش از عراق و استقرارش در مکهء مکرمه سال 1959م.
2- دکتور مصطفى السباعی ( 1334-1384هـ) (1915-1964م) اولین رهبر عام اخوان المسلمین در سوریا، وی دکتوری خودرا سال 1949م از دانشکدهء شرعیات ازهر اخذ نمود، در سال 1948م گروپ های اخوانی را به طرف فلسطین سوق داد و رهبری نمود،همچنان در سال 1949م خودرا به حیث وکیل دمشق کاندید کرد، وی خیلی سخنور و خطیب ممتاز بود، سال 1954م دانشکده شرعیات را در دمشق تأسیس کرد وخودش اولین رئیس آن بود، وی چندین کتاب نوشته که از جمله آنها (السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، المرأة بین الفقه والقانون، قانون الأحوال الشخصیة) وغیره میباشد.

3-در 13 رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جماعت اخوان المسلمین در اردن تأسیس گردید و اولین رهبر آن شیخ عبد اللطیف أبو قوره بود، سال 1948م وی گروپ های اخوان المسلمین را در اردن به طرف فلسطین قیادت نمود.
-در 26/11/1953م استاذ محمد عبد الرحمن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان المسلمین در اردن تعیین گردید و تا حالا درمنصب خود ایفاء وظیفه میکند، وی سه قطعه شهادت نامهء علمی را دارا میباشد.
افکار و معتقدات اخوان المسلمین:
-برداشت اخوان المسلمین از اسلام این است که: اسلام همه شمول بوده مقتصر به جانبی نیست.
-اخوان المسلمین میکوشند که دائرهء کارشان وسعت پیداکند و حرکت جهان شمول وعالمی گردد.
-حسن البنا حرکت را چنین معرفی نموده میگوید: ( اخوان المسلمین دعوت سلفی، طریقهء سنی، حقیقت صوفیه، هیئة سیاسی، گروه ریاضت کشیده، پیوند علمی و ثقافتی، شرکت اقتصادی و مفکورهء اجتماعی است).
-حسن البنا مؤکدا میگوید: شعار و علامات اخوان المسلمین امور آتی است:
1-دوری از مواضع اختلاف.
2-دوری از بدگویى بزرگان .
3-دوری از فرقه گرائی و حزب گرائی.
4-توجه جدی به خود سازی و مرحله به مرحله پیش رفتن.
5-ترجیح دادن جانب عملی به نسبت جانب دعوائی و اعلانات.
6-توجه جدی به جانب جوانان .
7-سرعت انتشار در قریه ها و شهرها.
-وی میگوید: خصوصیات اخوان امور ذیل میباشد:
* دعوت ربانی است زیرا اساسی که محور اهداف ماست همانا نزدیکی مردم به پروردگارشان میباشد .
* دعوت جهان شمول وعالمی است، زیرا این دعوت متوجه همهء مردم است و همه مردم در نظر دعوت برادر هم اند، اصل شان یکی، پدرشان یکی، نسب شان یکی است، برتری میان شان فقط به تقوى است و به خیر و فضیلتی است که به جامعه تقدیم مینمایند.
* دعوت اسلامی است چون منسوب به سوی اسلام میباشد.
-أستاذ حسن البنا میگوید: مراحل کار مطلوب از برادر راستین به ترتیب آتی است:

1-إصلاح شخص خود تاکه جسم قوی, خلق حسن, فکر روشن، وعقیدهء سالم داشته باشد، عبادتش درست باشد، و برکسب توانا باشد.
2-إصلاح خانواده مسلمان, یعنی أهل خانواده اش را وادار به احترام مفکورهء خود سازد و همچنان آنان را وادار بسازد که آداب اسلامی را در تمام امور خانوادگی خویش رعایت نمایند.
3-رهنمایى جامعه توسط تعمیم خیر و صلاح و مقابله با بدی ها و منکرات.
4-آزاد سازی وطن از هر نوع تسلط سیاسی , اقتصادی و روحی بیگانکان
غیر مسلمان.
5- إصلاح حکومت تا که واقعا إسلامی باشد.
6-باز گردانیدن مراکز حکومتی به امت إسلامی توسط آزاد سازی ممالک إسلامی و زنده ساختن مجد و عزتش.
7-تعمیم همهء عالم به نشر دعوت اسلامی در هرگوشه و أکناف آن تاکه دیگر فتنه ای باقی نماند و دین همه اش ازآن خدا باشد (و یأبی الله إلا أن یتم نوره) و خداوند ( نور خودرا پوره کردنی است .
-أستاذ حسن البنا مراحل دعوت را به سه بخش تقسیم میکند:
1-تعریف. 2-ساختن . 3-إجراء نمودن.
-أستاذ بنا در « رسالة التعالیم » میگوید: (أرکان بیعت ما ده چیز است آنان را بیاد دارید:
(فهم، إخلاص، عمل، جهاد، قربانی، ثبات، تجرد، برادری، و اعتماد) بعد از آن به شرح هر یکی از این ارکان میپردازد سپس میگوید: ( أی برادر راستین این خلاصهء دعوت تو و مختصر مفکورهء توست و میتوانی که همهء این ارکان را در پنج کلمه خلاصه سازی : الله هدف ماست, رسول الله( رهبر ماست, قرآن قانون ماست, جهاد راه ماست، شهادت آرزوی ماست. و میتوانی که مظاهر و أعمال آن را در پنج کلمهء دیگر خلاصه سازی : صاف و ساده بودن، تلاوت قرآن کریم، نماز، نظامی بودن، و أخلاق).
-أستاذ سید قطب فهم خود و فهم اخوان المسلمین را از اسلام در کتاب

خود (خصائص التصور الإسلامی و مقوماته) منعکس ساخته میگوید: خصائص تصور اسلامی بر اینها استوار است: (ربانی بودن .. ثبات .. شمول .. توازن .. مثبت بودن .. واقع گرائی و توحید) بعد مؤلف مذکور برای هر یکی ازین خصائص فصل مستقلی منعقد میسازد و آنرا شرح داده معنایش را واضع میکند.
-سمبول اخوان المسلمین دو شمشیر به شکل متقاطع که در میان شان قرآن کریم قرار دارد و این کلمه قرآنی «واعدوا» و این سه کلمه دیگر: حق، قوة، حریة، میباشد.
ریشه های فکری و اعتقادی:
-اخوان المسلمین تأکید بر ضرورت جستجوی دلیل و اهمیت بازگشت به سوی دو منبع اصلی یعنی قرآن و سنت و پرهیز از هر نوع شرک بخاطر رسیدن به توحید کامل مینمایند، این همه را از دعوت سلفی اخذ نموده اند.
-دعوت شان از دعوت شیخ محمد بن عبد الوهاب، از دعوت سنوسی، و از دعوت سید رشید رضا متأثر است و اغلب این دعوت ها در حقیقت گسترش مکتب شیخ ابن تیمیه متوفى سال 728هـ 1328م میباشد که آن مأخوذ از مدرسهء احمد بن حنبل رحمه الله تعالى است.
-اخوان المسلمین از صوفیه نیزاموری را که به تهذیب و تربیه نفس تعلق دارد و نفس را به مدارج کمال بالا میبرد اخذ نموده اند همانطوریکه صوفیان اوائل بودند یعنی سالم بودن عقیده و دوری از هر نوع بدعت، کجروی، ذلت و امورسلبی.
-حسن البنا مفاهیم سابقه را در دعوت خود گنجانیده وعلاوه بر آن اموری را که عصر تقاضا میکند از قبیل مقاومت و ایستادگی در مقابل افکاری که در همه
مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش نهاده، نیز درج نموده است.

انتشار و جاهای نفوذ:
-حرکت در اسماعیلیه شروع شد و از آنجا به قاهره انتقال نمود و از آنجا به اکثر شهرها و قریه های مصر نشر شد، شاخه های اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( 3000) شاخه رسیده بود که این شاخه ها تعداد کثیری از اعضاء را در خود گنجانیده بود.

-حرکت به مناطق عربی دیگر نیز منتقل شد و وجود قابل ملاحظه ای در سوریه، فلسطین، أردن، لبنان، عراق، یمن، سودان، و غیره پیدا کرد و الحال در اکثر اکناف عالم پیروانی دارد[2].

بخش دوم:

برخی از ویژگی های نهضت اخوان المسلمین

همچنان که پیشتر گفتیم، حرکت اخوان المسلمین حرکتی است اسلامی، اصلاحی و نوگرا که مهم ترین مسئولیت خود را باز سازی و احیای اسلام و زندگی امت مسلمان می داند.

اما این حرکت و نهضت دارای ویژگی هایی است که آن را از دیگر حرکت ها و دعوت های اصلاحی و احیا گری اسلامی که پیش از آن وجود داشته یا با آن هم عصر میباشد جدا می سازند. بارزترین و مهم ترین ویژگی های آن سه موضوع است که بر حول محورِ آنها سخن خواهیم گفت، عبارت اند از:

1- نگریستن به اسلام به عنوانِ دین فرگیر و همه جانبه.

2- رویکرد ایجاد وحدت و همآهنگی و پرهیز از نزاع و تفرقه.

3- توجه به سازندگی بنیانِ تربیتی کامل و متکامل.

هر یک از این ویژگی ها و محاور سه گانه، سخنِ خواص خود را می طلبد که در صفحات آینده در موردشان سخن خواهیم گفت.

اینکه سخن را از ویژگی اول فراگیر و همه جانبه به اسلام است آغاز می نماییم.

1- نگاه فراگیر و همه جانبه به اسلام

یکی از بارزترین ویژگی هاییکه دعوت اخوان المسلمین را از دیگر دعوت ها متمایز می سازد، معرفت اسلام به عنوان دین کامل و فراگیر است. آنان اسلام را همچون بسیاری به ویژه در عصر عقب ماندگی تمدن و جمودِ فکری نمی فهمد و /ان را در محدوده ی مجموعه ی از عقاید و عبادات و شعائری که مسایل مهم حیاتی جامعه و قضایای مربوط به حکومت و میادین سیاست و اقتصاد و گرایش های فرهنگی و فکری هیچ گونه ارتباطی نداشته باشد، زندانی نمی کنند. استعمار غرب بشتر ممالک مسلمان نشین را به اشغالِ خود در آورده و بر سرنوشت و مقدورات زندگی ایشان تسلط پیدا کرده، از این نوع نگرش به اسلام که آن را به مسایل درونی در چهار دیواری مسجید محدود می دانند با روی گشاده استقبال نموده آن را بابِ طبع و میل خود می شمارد!

امام اخوان این نوع نگرش و نگاه محدود و جزئی و تجزیه کننده ی اسلام را مردود شمرده وبر این باور اند که یکی از ویژگی های اسلام فراگیری و عمومیت زمانی، مکانی و انسانی آن است. که امام حسن البنا در مقاله ی (( من وحی حراء )) با تعبیر شیوا و رسا در مورد آن فرمودند:

(( اسلام پیام و رسالتی است که از جهت طولی گستره ی آن با گسترده گی همه ی زمانها است و از جهت ارزی همه ی افق های زندگی مردم را در بر می گیرد و از جهت عمقی همه ی عرصه های مربوط به دنیا و آخرت را شامل می شود)).

به راستی مسائلی از اسلام کنار نهاده شده که بخشی از هویت و ماهیت آن به شمار می آیند.

امر به معروف و نهی از منکر را- که فریضه ی اسلامی و زمینه ساز خیر و مصلحت امت مسلمان و یکی از با ارزش ترین اوصافِ پارسایان است از آن جُدا کردند.[3]

همچنان که خداوند متعال می فرماید: { کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ} [آل عمران: 110].

ترجمه: شما ( ای پیروان محمّد ) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده اید ( مادام که ) امر به معروف و نهی از منکر می نمائید و به خدا ایمان دارید .

می بینیم که خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر جلب توجه به اهمیت آن به ایمان پیش انداخته است. همچینین خداند متعال می فرماید:

{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ} [توبه: 71].

ترجمه: مردان و زنان مؤمن ، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند . همدیگر را به کار نیک می خوانند و از کار بد باز می دارند ، و نماز را چنان که باید می گزارند ، و زکات را می پردازند ، و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری می کنند . ایشان کسانیند که خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود می گرداند . ( این وعده خدا است و خداوند به گزاف وعده نمی دهد و از وفای بدان هم ناتوان نیست . چرا که ) خداوند توانا و حکیم است .

در این آیه خداوند امر به معروف و نهی از منکر را بر اقامه ی نماز و دادنِ زکات، جلو انداخته است.

گاهی هم از این فریضه ی دینی همچنان که در سوره ی عصر آمده با عبارت ((توصیه به حق)) از آ« تعبیر شده است.

همچنان که در حدیث دارمی آمده است و امام مسلم آن را روایت نموده، از آن به عنوان نصیحت دینی نام برده شده است. که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم  سوال شد نصیحت برای چه و چه کسی؟ فرمود: (( برای اجرای امر خداوند و پیامبر او به وسیله ی قرآن و اندرز پیشوایان و عامه مردم.))

همچنین حکم به آنچه خداوند متعال نازل فرموده که فریضه ی قطعی است از اسلام حذف نموده در حالی که خداوند متعال کتابش را برای قرائت مردگان نازل ننموده بلکه برای خواندن بر زندگان آن را فرو فرستاده است در عین حال می فرماید: {وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} [مائده:44].

ترجمه: هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند .

{وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ} [مائده: 45].

ترجمه: و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ( اعم از قصاص و غیره ) او و امثال او ستمگر بشمارند .

{وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ} [مائده: 47].

ترجمه: و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ، او و امثال او متمرّد ( از شریعت خدا ) هستند .

این درست است که این آیات در مورد اجرای تورات و انجیل توسط اهل کتاب اعم از یهود و مسیحیان نازل شده؛ اما الفاظ آن عام است و شامل همه ی آنچه که خداوند نازل نموده اند و شاملِ همه ی کسانی که بدان حکم ننمایند می شود زیرا به هیچ وجه معقول نیست قرآن که معجزه ی ماندگار و در برگیرنده ی همه رهنمودهای زندگی است و خداوند آن را به مسلمانان فرو فرستاده، منزلتش پایین تر از تورات و انجیل می اشد که بر مسیحیان و یهودیان نازل گردیده است. همچنین قابل تصور نیست هر گاه آن حکم و اجرای آنچه را که برای شان نازل شده کنار بگذارند به کفر و فسق و ستم یا هر سه توصیف می شوند؛ اما هر گاه مسلمانان به کتاب خداوند پشت کنند و آن را اجرا ننمایند به چنین صفاتی توصیف نشوند، اگر آن گونه باشد عدالت و دادگری خداوند کجا خواهد بود. همچنان وحدت امت مسلمان را از اسلام جُدا کرده اند، وحدتی که خداوند از آن به عنوان امت وسط و یا خیر امت اسم برده و خطاب به ایشان می فرماید:

{إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ} [انبیاء: 92].

ترجمه: این ملّت یگانه ای بوده و من پروردگار همه شما هستم ، پس تنها مرا پرستش کنید ( چرا که ملّت واحد ، با برنامه واحد ، باید روبه خدای واحد کند ) .

همچنین دوستی با دوستان خداوند و دشمنی با دشمنان او را از اسلام حذف کردند و این فرموده ی خداوند است.

{وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ} [مائده:51].

ترجمه: هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد ( و آنان را به سرپرستی بپذیرد ) بیگمان او از زمره ایشان بشمار است . و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را ( به سوی ایمان ) هدایت نمی کند.

همچین ضرورت تربیت و گسترش اندیشه و فرهنگ اسلامی را که باید برای آن منزل و مدرسه و مسجد و مردم با هم همآهنگی نمایند؛ تا نسلی برخوردا از عقل و اندیشه و عاطفه و سلوک و رفتار اسلامی بار یباید، کنار نهاده اند.

همچنین بسیاری از احکامِ قطعی متعلق به قوانین مدنی؛ مانند حرام بودن ربا، احتکار، قمار و مسائل مربوط به امور جزائی؛ مانند اجرای حدود بر سارقان و زنا کاران و کسانی که دیگران را به مسایل ناموس (قذف) متهم می کنند شراب خواران کنار گذاشته اند.

آیا انسان مسلمان می تواند در برابر همه مسائلِ حیاتی و حساس اسلام سکوت کند؟ آنچه را که خداوند حرام نموده حلال کند و آنچه را حلال فرموده حرام کند؟ فرائض و واجبات دین را کنار بگذارد؟ آیا برای مسلمانی که به الوهیت خداوند ایمان آورد و اسلام را به عنوان دین خویش پذیرفت و به رسالت رسول خدا صلی الله علیه وسلم یقین پیدا کند و قرآن را به عنوانِ امام و اساس زندگی خویش برگزید، این امکان وجود دارد که اسلام را در گوشه ی محدودی زندانی نماید و میدان را برای فلسفه ها و باورها و مکاتب و قوانین و نظامهای وارد شده از طرف بیگانگان و فرهنگ و آداب و رسومِ غربی خالی بگذارد تا نفوذ و حاکمیتِ استعماری و اشغال گری و بیگانه ی خود را بر همه ی ابعادِ زندگی مسلمانان تحمیل نماید، همه مسلمانان یا دست کم بسیاری از ایشان در گذشته بسیار علاقه مند بودند که اذکار و اورا د وعباداتی را که جزء اسلام هم نبودند به آن اضافه کنند؛ اما عالمانِ محقق و پایبند به قرآن و سنت آن کار ها را نا روا و نا مشروع شمرده و آن را تشریح و انشاء حکمی که خداوند به آن اجازه نداده به حساب آوردند به این حدیث صحیح استدلال نموده اند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: ((مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ)) (متفق علیه)

کسی که در این امر ما (دین) چیزی بیاورد، که از آن نیست، مردود است.

اما مسلمانانِ عصرِ کنونی بر عکس آنان، برای حذف مسائل حیاتی و ضروری دین از خود اشتیاق بسیاری نشان می دهند، آنان در پی عقیده ی بدونِ شریعت، ایمانی بدونِ عمل، عبادتی بدون اخلاق و اخلاق بدونِ جهاد و دین بدون دولت و حقیقت منهای قدرت و قرآنی بدون شمشیر و اسلحه هستند.

به همین دلیل امام حسن البنا از همان آغاز جنبش و جهادِ خود در اندیشه ی باز گردانیدنِ دوباره ی اموری بود که از اسلام جُدا گردیده است منادی اسلام کامل وفرا گیر بود که همه اموربه زنده گی مادی معنوی ، فردی واجتماعی ، اقتصادی وسیاسی ، اخلاقی وفرهنگی ، محلی وبین المللی را شامل بشود [4]

امام حسن البنا و اخوان المسلمین

اخوان المسلمین جمعیتی اسلامی و کامل است که برای برپاداری دین اسلام در روی زمین و محقق نمودن اهداف و مقاصدی که اسلام به خاطر آن آمده، تلاش می‌کند.

اخوان المسلمین چنان ایمانی به اسلام دارند که جریان‌های اسلامی را گرد می‌آورد وبه عنوان قانون وبرنامه‌ای جامع برای تمامی جنبه‌های زندگی به آن باور دارند.

به دنبال هجوم وحشیانه‌ای که این حرکت در معرض آن قرار دارد، و نیرنگ فریبکارانه‌ای که دعوت و پیروانش را تهدید می‌کند، تأکید می‌کنیم که دعوت اخوان المسلمین دعوتی اسلامی نابی است که در دعوت و اصلاح و تغییر از روش پیامبر اکرم (ص) پیروی می‌کند و درنتیجه ادامه‌ی راه استواری است که بزرگان قدیم آن را پیموده‌اند. دعوتی پاک و مبرا از طمع و خواهشات. دعوتی که برپا شده تا امت اسلامی را نیروی تازه بخشد و شکوه از دست رفته‌ی اسلام را باری دیگر بازگرداند. و چون این رویه را در پیش دارد به اذن خداوند پیروز خواهد شد و دشمنان و بدخواهان نخواهند توانست در برابر آن بایستند و راه آن را سد کنند، (وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ): (و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد). (فاطر ۴۳) (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ): (در حقیقت ما فرستادگان خود و کسانى را که گرویده‏اند در زندگى دنیا و روزى که گواهان برپاى مى‏ایستند قطعاً یارى مى‏کنیم). (غافر ۵۱). این بود توضیحی پیرامون برخی از جنبه‌های این دعوت وحقیقت آن چنان که استاد امام حسن البنا -رحمه الله- بیان فرموده‌اند.

امام حسن البنا در رساله (اخوان المسلمین زیر پرچم قرآن) می‌گوید:

«ای اخوان المسلمین: و بلکه‌ ای همه‌ی مردم، ما یک حزب سیاسی نیستیم اگر چه سیاست بر پایه‌های اسلامی در ریشه‌ی اندیشه‌مان باشد، و یک انجمن خیریه هم نیستیم هرچند که کار نیک و اصلاح از بزرگ‌ترین اهداف ما باشد، و یک تیم ورزشی هم نیستیم اگر چه نرمش بدنی و روحی از مهم‌ترین ابزار ما باشد.

ما هیچ کدام از این‌ها نیستیم؛ همه این‌ها را هدفی موقت، محدود و کوتاه مدتی می‌طلبد که فقط به خاطر میل به تشکیل یک گروه و به هدف برچسب القاب اداری خوردن، بوجود آمده است. ولی ما‌ ای مردم: اندیشه و باور، اساس و برنامه‌ای داریم که مکان و زمان و جنس نمی‌شناسد و مرزهای جغرافیایی را در می‌نوردد و تا زمین را از خداوند به ارث نبرد پایان نخواهد یافت؛ چراکه این برنامه‌ی پروردگار جهانیان و روش حضرت رسول الله است».

در جایی دیگر در پایان رساله «از دیروز تا امروز» می‌گوید:

«ای اخوان المسلمین: شما یک انجمن خیریه، یا یک حزب سیاسی و یا یک جمعیت محدود به اهداف کوتاه مدت، نیستید بلکه شما روحی تازه‌اید که در دل این امت نفوذ می‌کند و آن را با قرآن جانی دوباره می‌بخشد و نوری تازه‌ای هستید که می‌تابد و تیرگی مادیات را با شناخت خدا از بین می‌برد، و ندایی هستید که پیوسته دعوت رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- را فریاد می‌زند.»

گزیده‌ی نتایجی از سخنان امام البنا را یادآور می‌شویم:

اینکه دعوت اخوان المسلمین دعوتی الهی است: چراکه اصلی که محور اهداف ماست این است که مردم به خدای خود نزدیک شوند و دل‌هایشان با خدایشان پیوند بخورد و برای دین و دعوت تلاش نمایند و نیت و عملشان را برای پروردگار عالم خالص گردانند.

دیگر اینکه دعوت اخوان دعوتی اسلامی است: زیرا منسوب به اسلام بزرگ با تمام بزرگی و کمالاتش می‌باشد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإسْلامَ دِینًا): «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت ‏خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم». (المائدة ۳)

دعوت اخوان دعوتی جهانی است: این دعوت همه مردم را مورد خطاب قرار می‌دهد زیرا مردم در اصل برادر واز یک ریشه‌اند (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)؛ «و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند». (سبأ ۲۸) و فقط با تقوی بریک دیگر برتری می‌یابند و بس (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)؛ «بهترین شما نزد خدا با تقوا‌ترین شماست.» (الحجرات ۱۳)

دعوت اخوان دعوتی همه‌جانبه است: ومنحصر به یکی از جنبه‌های زندگی نمی‌شود. ما آن را محدود به کارهای سیاسی ودرگیری‌های حزبی ورقابت‌های انتخابی نمی‌کنیم هرچند که سیاست بخشی از برنامه‌های ماست. همین طور نباید آن را در کارهای اجتماعی ویاری بخش ونشست‌های اجتماعی محدود نماییم اگر چه این کارهای خیر بخشی از وظایف ما ویکی از حوزه‌های فعالیت ماست. اما این دعوت دعوتی همه‌جانبه است که به تمامی پدیده‌های زندگی می‌پردازد و از کمال این دین بزرگ این‌ها همه را در بر می‌گیرد.

دعوت اخوان دعوت تربیت و پرورش است: چراکه تربیت همه‌جانبه و پرورش همیشه دو ستون این دعوت هستند و مهم‌ترین وجه تمایز آن با سایر حرکتهاست. با کمک روش تربیتی خود توانسته است گروهی بسازد که دعوت را به جریان اندازند و آن را گسترش دهند و این از بهترین نتایج آن است، زیرا فرد ستون بیداری امت است و برای همین هم امام البنا همیشه به اخوانی‌ها می‌فرمود: «خودتان باشید تا امت با شما شکل بگیرد.» این تربیتی است که باید همگان؛ کوچک و بزرگ، پیر و جوان، سرباز و فرمانده، همه و همه از آن پیروی نمایند. در اخوان المسلمین کسی بیرون از چارچوب تربیت و پرورش نیست.

این دعوت دعوت اخلاص و تلاش است: پیروانش را به گونه‌ای پرورش می‌دهد که با کردار و گفتارشان، بدون هیچگونه چشمداشتی به ثروت یا شهرت، پست و مقام، یا برتری و پیشتازی، فقط لقای خدا و خشنودی او و پاداش نیک را به عنوان هدف در نظر دارند. بنابراین اخلاص رکنی از ارکان این بیعت است و امام البنا پیوسته برای اخوانیان می‌گفت: «گمنامی در این راه بهتر از نامداری و شهرت است.»

همچنین این دعوت حرکتی خالی از خواهشها و خواسته‌هاست و فرد باید اندیشه و اصول دعوت را جدا از دیگر اصول و اندیشه‌ها و افراد رشد دهد، چراکه از هر فکر و اندیشه‌ای بالا‌تر و والا‌تر است (صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)؛ «این است نگارگرى الهى و کیست‏ خوش‏نگار‌تر از خدا و ما او را پرستندگانیم» (بقرة ۱۳۸)

از آنچه گذشت روشن شد که حرکت اخوان المسلمین دعوت اسلامی پاکی است که در مبدأ و مقصد خدایی است، در روش محمدی، دارای برنامه‌ای همه‌جانبه، دعوتی جهانی و نامحدود که مرز نمی‌شناسد، جنس و نژاد آن‌را فرا نمی‌گیرد، و هدف اصلی آن‌‌ همانطور که اما البنا در رساله‌ی «مردم را به چه دعوت نماییم؟» گفته: «سروری دنیا و هدایت تمامی بشریت به اصول و آموزه‌های اسلامی مفیدی که تنها را سعادت مردم است»، می‌باشد.

این دعوت روحی تازه است که در دل این امت نفوذ می‌کند و آن‌را با قرآن جانی دوباره می‌بخشد.

این حقیقت دعوت اخوان المسلمین است. کسی که گمان می‌کند می‌تواند آن را محدود کند و یا از بین ببرد، زهی خیال باطل نموده و هر آنکس که به قوانین خداوند در دعوت اهمیت ندهد زیان خواهد دید و آنکه بخواهد دعوت به خدا را محدود نماید یا جلوی رسیدنش به مردم را بگیرد مانند‌‌ همان شخص بدبختی است که می‌خواهد مردم را از نور خوشید محروم سازد، (یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)؛ «مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا گرچه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید.» (الصف ۸)

و خداوند خوب می‌داند چطور کارش را انجام دهد ولی بیشتر مردم غافل از این‌اند.[5] 

تاریخچه نهضت اسلامی افغانستان :

نهضت اسلامی افغانستان، توسط دوازه نفر دانشجوی مسلمان دانشگاه کابل بنیاد گذاشته شد و نخستین رهبری آن را عبدالرحیم نیازی بهعهده داشت .

دربارۀ تاریخ پیدایش و بنیانگذاران واقعی نهضت اسلامی در افغانستان اختلاف نظر فاحش وجود دارد. حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان، هر یک پیشتازی این نهضت را بهخود نسبت میدهند.

آقای استاد برهان الدین ربانی، رهبر جمعیت اسلامی افغانستان، در نوشته ی تحت عنوان« پوهاند غلام محمد نیازی، بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان» تاریخ تأسیس نهضت اسلامی که از دیدگاه او همان تاریخ تأسیس جمعیت اسلامی افغانستان است را سال ١٣٣٦ هجری شمسی قلمداد میکند. بر اساس نوشته ی آقای ربانی، مؤسس و رهبر نهضت اسلامی در افغانستان پروفِسور غلام محمد نیازی، استاد دانشکده ی شرعیات دانشگاه کابل بود و افرادی چون دکتر سید محمد موسی توانا، وفی الله سمیعی، عبدالعزیز فروغ، سید احمد ترجمان، استاد محمد فاضل، هدایت و خود استاد ربانی در تأسیس نهضت، با غلام محمد نیازی همکاری داشتند. در نوشته ی مذکور آمده است که در سال ١٣٥١، غلام محمد نیازی، از رهبری آشکار نهضت کنار رفت، اما به عنوان رهبر فکری و معنوی باقی ماند و نهضت به نام جمعیت اسلامی، به رهبری آقای ربانی به فعالیت خود ادامه داد. دکتر موسی توانا، مینویسد که نخستین جلسه برا ی تعیین رهبری و انتخاب مسؤولان جمعیت اسلامی در سال١٣٥٢ در منزل استاد ربانی، در خیرخانه ی شهر کابل دایر شد. در این جلسه استاد ربانی، به حیث امیر و رئیس شورای اجرائیه؛ سیاف، به حیث معاون امیر، انجنیر حبیب الرحمان، منشی و مسؤول تنظیم افسران ارتش؛ سیف الدین نصرتیار، مسؤول تنظیم جوانان؛ مولوی حبیب الرحمان، مسؤول تنظیم علمای دینی؛ سید عبدالرحمان، مسؤول امور مالی؛ مولوی عبدالباری، مسؤول تنظیم دهقانان و کارگران؛ سید محمد موسی توانا، مسؤول امور فرهنگی؛ سید نورالله عماد، مسؤول تنظیم امور ولایت هرات؛ عبدالقادر توانا، مسؤول تنظیم امور ولایت بلخ و استاد غلام محمد نیازی، مسؤول امور سیاسی تعیین شدند. ( اندیشمند، محمد اکرام، سالهای تجاوز و مقاومت، چاپ اول، ١٣٨٣،ص ٢١-٢٢ )

برخلاف ادعای رهبران جمعیت اسلامی، آقای حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، سال تأسیس نهضت اسلامی را ١٣٤٨ و مؤسس آن را عبدالرحیم نیازی، معرفی میکند .

گلبدین حکمتیار خود را یکی از بنیانگذاران نهضت اسلامی در افغانستان معرفی میکند، چنان که در کتاب خود زیر عنوان «دسایس پنهان و چهرههای عریان»، بارها به این موضوع اشاره میکند:

«... بیست و هفت سال قبل اساس نهضت اسلامی در کشور ما گذاشته شد. در آن زمان موسسین نهضت اسلامی یازده نفر بودند که از جملۀ آنها ده نفر شهید شدند و به وعده که با خدای خویش کرده بودند وفا نمودند و به لقاءلله پیوستند. تنها من زنده ماندهام که تاکنون به این فیض نرسیدهام

احمدشاه مسعود، چنین به طبقهبندی پیشاهنگان نهضت اسلامی افغانستان میپردازد:

" طبقه نخست و پیشاهنگ در نهضت اسلامی از استادانی همچون پروفسور غلاممحمد نیازی، استاد برهانالدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، غلامربانی عطیش و مولوی حبیبالرحمن تشکیل یافته بود. طبقه بعدی آن را دانشجویان ورزیده و متحرک به شمول عبدالرحیم نیازی، انجینر حبیبالرحمن، گلبدین حکمتیار، سیفالدین نصرتیار، داکتر عمر، عبدالقادر توانا و سید نورالله عماد تشکیل میدادند. در طبقه سوم آن کسانی چون سیدعمر از قندز، شارقی که در پشاور به شهادت رسید و غلامحضرت و امثال آنها قرار داشتند و مرتبه من از همه نازلتر بود.

نهضت اسلامی افغانستان، در حمل (فروردین) ۱٣۴٨ خورشیدی، توسط دوازه نفر دانشجوی مسلمان دانشگاه کابل بنیاد گذاشته شد و نخستین رهبری آن را عبدالرحیم نیازی بهعهده

نمیگذرد، با این وجود، هیچ جریان سیاسی مانند آن با جعل و تحریف و ابهام روبرو نبوده است. علت آن را باید در سیطرۀطلبی رهبران اسلامی دانست که کیش شخصیت و خودپرستی وجه غالب سیاسی آن است.

همۀ نویسندگانی که در بارۀ این جریان سیاسی پرداختهاند، خود در سلک بنیادگرایان اسلامی بوده و یا تعلق فکری یا سیاسی به یکی از احزاب اسلامی برخاسته از این نهضت داشتهاند. آنها به لحاظ همین تعلقات سیاسی، به تعریف و تمجید از گروه و همحزبیهای خود برخاسته و مخالفان آن را همگی در یک صف قرار داده و با چماق اتهام و برچسب، آنها را مسئول همۀ پیامدهای ناگوار دورۀ حاکمیت مجاهدین در افغانستان دانستهاند. البته کارنامهی احزاب چپ هم از این امر مستثنی نیست و این عیب کلی در همه احزاب سیاسی افغانستان دیده میشود که سخن از آن در این بحث نمیگنجد.

بنابر آنچه گفته آمد، دربارۀ تاریخ پیدایش و بنیانگذاران واقعی نهضت اسلامی در افغانستان اختلاف نظر فاحش وجود دارد. حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان، هر یک پیشتازی این نهضت را بهخود نسبت میدهند.

احمدشاه مسعود، چنین به طبقهبندی پیشاهنکان نهضت اسلامی افغانستان میپردازد:

«طبقه نخست و پیشاهنگ در نهضت اسلامی از استادانی همچون پروفسور غلاممحمد نیازی، استاد برهانالدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، غلامربانی عطیش و مولوی حبیبالرحمن تشکیل یافته بود. طبقه بعدی آن را دانشجویان ورزیده و متحرک به شمول عبدالرحیم نیازی، انجینر حبیبالرحمن، گلبدین حکمتیار، سیفالدین نصرتیار، داکتر عمر، عبدالقادر توانا و سید نورالله عماد تشکیل میدادند. در طبقه سوم آن کسانی چون سیدعمر از قندز، شارقی که در پشاور به شهادت رسید و غلامحضرت و امثال آنها قرار داشتند و مرتبه من از همه نازلتر بود.»[٢] 

اما گلبدین حکمتیار خود را یکی از بنیانگذاران نهضت اسلامی در افغانستان معرفی میکند، چنان که در کتاب خود زیر عنوان «دسایس پنهان و چهرههای عریان»، بارها به این موضوع اشاره میکند:

«... بیست و هفت سال قبل اساس نهضت اسلامی در کشور ما گذاشته شد. در آن زمان موسسین نهضت اسلامی یازده نفر بودند که از جملۀ آنها ده نفر شهید شدند و به وعده که با خدای خویش کرده بودند وفا نمودند و به لقاءلله پیوستند. تنها من زنده ماندهام که تاکنون به این فیض نرسیدهام.«[نامه خبری حزب وحدت اسلامی افغانستان، نشریه نمایندگی حزب وحدت اسلامی در اروپا، مصاحبه با گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان، شماره ۴۸، هجدهم دلو ۱۳٧۴]

قسیم اخگر، که از این نهضت در آغاز پیدایش آن با نام «جوانان مسلمان» (جنبش اخوانالمسلمین) یاد میکند، دربارۀ پیداییِ آنچنین مینویسد:

«اولین تظاهرات خیابانی که ظهور جنبش اخوانالمسلمین را در صحنه سیاسی اعلام نمود، در تاریخ ٢۱ رمضان سال ۱۳۴۹ اتفاق افتاد. اما مسلماً پیدایش اخوانالمسلمین به فعالیتها و کوششهای پیشتر از این تاریخ مربوط میشود، اما نه آنگونه که بعضی از رهبران آن ادعا مینمایند. با وجود آن، سندی که موجودیت این جنبش را قبل از سال ۴۸ اثبات کند وجود ندارد.»[قسیم اخگر، مروری بر عوامل و زمینههای پیدایش طالبان، برگرفته از وبسایت کابلناته]

به گفتۀ همو، ظهور جنبش اخوانی در واقع واکنشی بود در برابر کمونیستها (گروههای خلق و پرچم و شعله جاوید) و افکار الحادی آنها که الفبای مبارزاتی آنان حمله بر مذهب و باورهای مردم بود. او میافزاید:

«گلبدین حکمتیار تنها باز مانده سازمان جوانان در مصاحبههایش چندینبار گفته است که فکر مبارزه زمانی برایم پیدا شد که یک نفر از همصنفیهایم در صحبت با من وجود خدا را انکار نمود.»[همانجا]

یادداشت ۱: این مقاله برای دانشنامهی آریانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحریر درآمده است.

یادداشت ٢: حبیبالرحمان حکمتیار پسر گلبدین حکمتیار دربارۀ پیشینهی نهضت اسلامی مینویسد: «عجیب مینماید که عدهای از متعهدین جمعیت اسلامی، استاد ربانی را از فعالین جوانان مسلمان و غلاممحمد نیازی را رهبر و مؤسس نهضت اسلامی افغانستان میدانند! در حالی که در یک جلسه، مظاهره، گردهمایی جوانان مسلمان نه استاد ربانی حضور داشته و نه غلاممحمد نیازی.

سیفالدین نصرتیار میگوید: «بیش از یکسال میشود از استاد ربانی خواهش کردهایم که مرامنامه اخوانالمسلمین را برایمان ترجمه کند، اما تا حال این کار را نکرده است». وی میافزاید: «این در حالی است که استاد ربانی در بدل ۶۰ افغانی به مجله شریعت مضمون نوشته میکند!» جلد اول تفسیر شهید قطب را نیز در بدل همین پول ترجمه میکرد!

استاد ربانی، برای جوانان مسلمان حتی یک بند هم ننوشت؛ نام «جوانان مسلمان» را محصلین کابل در شبنامهای برای خود برگزیدند؛ استاد ربانی از این نام و اینکه چه کسانی این نام را برگزیدهاند، اصلاً خبری نداشت. در راهپیماییهای آنان، حتی برای چند ثانیه هم استاد ربانی حضور نداشت؛ با آنکه همین جوانان مسلمان از استاد ربانی و کسی را که امروز عدهی از جمعیت اسلامی او را بهنام مؤسس نهضت اسلامی یاد میکنند، تقاضای همکاری کردهاند اما در پاسخ، جواب منفی دریافتند. نمیدانم، اینها از کدام تاریخ سخن میگویند و چرا با بیحیایی تاریخ را مسخ میکنند؟!

بهطور مثال، زمانی در پوهنتون بین کمونیستها و جوانان مسلمان جنگ در گرفت، داستان از آنجا آغاز شد که یک نفر کمونیست، در ماه مبارک رمضان، به اتاق خود نان (غذا) میبرد؛ چند تن از جوانان مسلمان او را ملامت و سرزنش میکنند که باعث میشود کمونیستها بر جوانان مسلمان حملهور شوند. آنان را از اتاقهایشان بیرون کنند و بهشدت بزنند! در این هنگام در پوهنتون مولوی حبیبالرحمن شهید که از موسسین نهضت اسلامی بود در محاصره بود و سخت زخمی شده بود، جوانان مسلمان دیگر به کمک دوستان محاصره شده خود میشتابند و از دو جبهه وارد پوهنتون میشوند از یک سو، بهرهبری حکمتیار و از سوی دیگر، بهرهبری دکتر محمدعمر که این دو نیز از موسسین نهضت اسلامی هستند که باعث فرار و زخمیشدن تعداد زیادی از کمونیستها گردیدند.

من نمیدانم استاد ربانی، چرا یک روز هم در کنار آنها نیستاد، چرا یک روز در مظاهرات آنها شرکت نکرد! چرا یک صفحه برای آنها ننوشت؟!

واقعاً شرم است که امروز ایشان را از جمله جوانان مسلمان بخوانیم، تمام موسسین نهضت اسلامی بعد از شهادت انجینر حبیبالرحمن امور رهبری جوانان مسلمان را به حکمتیار سپردند و وقتی حکمتیار از زندان آزاد شد در خانه انجینر کریم که هنوز هم حیات دارد، با جوانان مسلمان ملاقات کرد که سیفالدین نصرتیار در حضور انجینر حبیبالرحمن شهید به ایشان گفت که میخواستیم با نام جمعیت اسلامی فعالیت کنیم؛ اما عدهای از دوستان متعهد پکتیا مخالفت کردند و دلیل آوردند که این نام، نزدیکی با نام جماعت اسلامی پاکستان دارد. در پیشاور تمام جوانان مسلمان، علما، مجاهدین و کسانی که بعدها رهبر شدند در جلسه با حکمتیار بیعت کرده و او را علناً رهبر جوانان مسلمان تعیین کردند. مولوی خالص و حقانی نیز حضور داشتند. استاد ربانی با ۴ تا از دوستانش در این جلسه اشتراک نکرد و هیچکس ایشان را نمیشناخت؛ زیرا در بین جوانان مسلمان بههیچ صورت فعالیت نداشت؛ مردم با نام گلبدین حکمتیار آشنا بودند زیرا علناً مبارزه میکرد؛ مولوی حبیبالرحمن شهید در زیر قیادت انجینر حبیبالرحمن شهید به شهادت رسید. رهبر و مؤسس نهضت اسلامی شهید عبدالرحیم نیازی است، که توسط دکتر ظاهر شاه به شهادت رسید؛ 

مؤسسین نهضت اسلامی به قرار زیر هستند:

۱- شهید عبدالرحیم نیازی (مؤسس نهضت اسلامی)

۲-شهید انجینر حبیبالرحمن (بعد از شهادت عبدالرحیم نیازی رهبری جوانان مسلمان را بر عهده گرفت)

۳- شهید استاد غلامربانی عطیش

۴- شهید مولوی حبیبالرحمن

۵- شهید دکتر محمدعمر

۶- شهید سیفالدین نصرتیار

۷- شهید سید عبدالرحمن

۸- شهید خواجه منصور

۹- شهید عبدالحبیب

۱۰- شهید استاد گلمحمد

۱۱- شهید عبدالقادر توانا

۱۲- انجینر گلبدین حکمتیار»

هرچند در افغانستان جریان سیاسی بنام اخوان المسلمین وجود ندارد اما نوع رابطۀ عاطفی واحساسی بر بنیاد اکت ومزاج بین پیروان احزاب اسلامی افغانستان واخوان المسلمین مصر وجود داشته و دارد ، چنانچه بسیاری از أعضای نهضت به اصطلاح اسلامی افغانستان که بعدا ها به شاخه های مختلف تقسیم شدند در روز های نخستین جان گیری این نهضت داستانهای از آغاز فعالیتهای حسن البناء مؤسس اخوان المسلمین مصر را به تازه واردین نهضت نقل میکردند وآثار سید قطب ومحمد قطب را مخفیانه بین جوانان توزیع وبا این کار رائجه پیروزی را تنفس وبا کوری پای بر زمین خدا قدم میگذاشتند گو اینکه از همین حال خلافت را در زمین وجنت را در آسمانها از آن خود ساخته اند.در نخستین روز های بهار عربی وتظاهرات پیهم مصری ها علیه طاغوت یک دوستم که خودرا اخوانی أصیل افغانی میداند آه سرد سر کشید وگفت خدا رحم کند که اخوان المسلمین مصر اینبار از آزمون که پیشرو دارد مؤفق بدر اید همه مسلمانها چشم به انتظار اند از فلسطین شروع تا کشمیر، چیچن وافغانستان...با این ارشاد خردمندانه ایشان هک وپک وهوشپرک شدم وخواستم رفتار وکردار وتاریخ مبارزات نهضت اخوان المسلمین واخوانی های سر زمین خودرا با ایشان مقایسه و وجوه مشترک را در یابم واینکه پیروزی اخوان المسلمین چه اثر بر حال اشفته ما افغانها دارد.

مشترکات اخوان المسلمین مصر واخوان افغان: بین این دو حرکت شباهتهای در شعار وجود دارد واما در کردار نسبت نبود وجه مشترک ترازوئی کردن این دو حرکت خیلی مشکل است. ااخوان المسلمین مصر هشتاد چهار سال در کوره های آز مایش وامتحان ذوب شد وسر انجام گل پیروزی را با قطرات اشک وخون آبیاری واز مسیر منطقی وقانونی یعنی انتخابات آزاد قدرت سیاسی مصر را از ان خود ساخت.اخوان المسلمین بمثابه حزب مادر ومنبع الهام سائر حرکتها ونهضت های اسلامی با بر نامه ریزی وپلان سازی وعقلانیت مسیر بس طولانی وپر خطری را پیمود واما نهضت اسلامی افغانستان که نیم عمر اخوان المسلمین را نداشت بحکم ضرب المثل معروف ( تا هوشیار فکر کند دیوانه از اب میگذرد) بدون پلان وبر نامه وتربیت کدر ها چندین بار ازپل پیروزی وشکست عبور کردند ونمونه های حکومت اسلامی را در گوشه گوشه افغانستان تجربه نمودند که در جهان نمونه ندارد. وحال که اخوان المسلمین مصر به پیروزی رسیده خودرا به آن پیوند داده با ذوق واشتیاق فراوان و ریزش اشک شوق وارسال پیامها ونوشتن مقالات پیروزی اخوان المسلمین مصر را پیروزی اسلام در جهان دانسته ما مار ها میگویند..درین نوشته خواستم بگفته نویسنده خبیر ودانشمند کشور جناب محمد امین فروتن بنویسم(تو درین میان چه کاره ای یا کدامی) وچه مناسبت بین اخوان المسلمین مصر ومبارزین نهضت اسلامی افغانستان وجود دارد؟

حرکتهای با پسوند اسلامی: اخوان المسلمین در نیمه اول قرن بیست بنیاد یک حرکت اسلامی را بخاطر آمیختن اسلام وسیاست بر نامه ریزی کرد وهدفش عدالت وآزادی خواهی بود چه روح وجوهر اصیل اسلام آزادی خواهی وعدالت گستریست واگر این دو عنصر در اسلام نمیبود نه آنرا پیشرفتی بود ونه هم وجاهتی ولی نگاهی عاقلانه به تاریخ پر افتخار اسلام این واقعیت را به اثبات میرساند که پیامبر بزرگوار اسلام وخلفای راشدین با شعار وعمل آزادی خواهی وعدالت پسندی با عث گسترش ساحه اسلام در اقصای نقاط جهان شده اند. دو عنصر وجوهریکه در شعار وعمل مدعیان اسلام افغانستانی وجود ندارد؟ در جغرافیای بنام افغانستان علاوه ازینکه روح آزادی خواهی وعدالت پسندی بربنیاد آموزه های دینی وقرآنی وجود ندارد که قرآن واسلام نیز در قفس وزندان مدعیان اسلام دست بند زده شده است.درین سر زمین دست وپای اسلام را بسته اند واز زبان وی فتوا میدهند که سیمای یک مسلمان همین است که ما داریم ، آتش زدن مکتب واجب ومسموم ساختن دختران وپسران داتنش اموز حکم دین وتیر باران زنان وبریدن سر وزبان وگوش وبینی شان شعار اسلام وسر بریدن افراد پیام قرآن است ولی قرآن اسیر ومظلوم هر چند فریاد میکشد که من را نسبتی با این أعجوبه های زمان نیست با زهم بر دل سنگ این دشمنان اسلام شعارش اثر ندارد.با آنکه از زبان خامه برخی نویسندگان نهضت اسلامی افغانستان مقالاتی را بخاطر پیروزی اخوان المسلمین مصر مشاهده کردم باز هم تأکید میکنم که بین متفکرین ومبارزین دینی کشور های چون مصر وترکیه با مبارزین مسلمان افغانستان هیچ نسبتی وجود ندارد و این ادعارا با چند مثال کوتاهی مستدل میسازم:

اخوان المسلمین مصر در زندانهای کشور شان جان دادند وازین طریق روح خویش را با روح مردم پیوند دادند ولی به استخبارات کشور های همسایه پناه نبردند.سرزمین شان را میدان تمرین انواع خشونت ها وجنایت ها نساختند.

اخوان المسلمین مصر هشتاد وچهار سال زجر وشکنجه واستبداد را با منطق وخرد ورزی پاسخ دادند وگاهی هم دست به اسلحه نبردند.در حالیکه اخوانی افغان بعد از پنج سال تأسیس تفنگچه های دره ای را در لغمان، نورستان وپنجشیر تمرین کردند.اگر امروز جهاد جزء فر هنگ افغانها شده از برکت خون شهدا گم نام است نه مدیریت رهبران زنده آن.

اخوان المسلمین مصر انتخابات آزاد را منطقی ترین وسیله انتقال مسالمت آمیز قدرت خواندند و رد صلاحیت شدن کاندید مؤفق خویش را بخاطر احترام به قانون پذیرفتند واما اخوانی افغانستان انتخابات را حرام خواند واصطلاح شورای حل وعقد را از آرشیف اصطلاحات فراموش شده بیرون وقبل از آغاز پروسه رأئی دهی شهر وده ومردم را بخاطر نا کامی احتمالی به آتنش توپ وخمپاره بستند .امروز تصاویر کابل ویران شده شامل تاریخ مبارزات شان است.

اخوان المسلمین مصر بعد از پیروزی تبعیض مذهبی ،گروهی وقومی را با این اعلان .مسلمان و مسیحی وقبطی همه شهر وند واحد مصری ودر پیروزی شریک اند از بین برد. ولی اخوانی های افغانستان علاوه ازپیروان سائر ادیان که یکدیگر را هم تحمل نکردند. اخوان المسلمین مصرر به ملت وکشور شان می اندیشد وافغانها فقط بخود.وحامیان خارجی شان.

مرسی کاندید پیروز اخوان المسلمین مصر بر خلاف فیصله قبلی اش حکم داد گاه را مبنی بر انحلال مجلس نمایندگان که اکثریت مربوط به حزب آن بود پذیرفت.اما یک افغان اخوانی بخاطر اینکه حزبش رأئی بیشتر برده حکم وقانون را یکجا به گلوله می بندد.بلی اگر اعتماد به نفس وارادۀ مردم وجود داشته باشد گاهی هم خشونت در ذهن انسان مبارز خطور نمیکند چه حمایت واراده مردم پیروزی هر حرکت را تضمین میکند.

اخوان المسلمین مصر بعد از پیروزی اعلان کرد که به تمام تعهدات بین المللی که قبلا امضا شده بخاطر مصالح ومنافع کشورش احترام میگذارد واما اخوانی افغانی اگر پیروز شود اولین اقدامش فسخ قرارداد های بین المللی حکومت قبلی وانداختن افغانستان بدامن ولی نعمت خاص است.چون اندیشه سعادت مردم ونجات کشور برای شان مطرح نیست.

مرسی کاندید پیروز اخوان المسلمین اعلان کرد که نمیخواهد مصر در جهان منزوی باشد واز وزیر خارجه آمریکا همانگونه که در گذشته استقبال میشد استقبال کرد چون بخود إعتماد دارد ونمی ترسد که روزی انرا اجنت امریکا خطاب کنند واما رهبران اخوانی افغانستان نسبت عدم إعتماد به نفس دعوت رئیس جمهور آمریکارا رد میکنند. برای این نوع اخوانی داشتن جبهه در جاجی میدان وتنگی واغجان بمثابه فتح وتسخیر کل عالم است..لذا از آنچه گفته آمد اخوانیهای افغانستان در شعار وکردار هیچ مناسبت با اخوان المسلمین مصر ندارند.نه در هدفمندی نه در فراست وخردورزی ونه هم در فهم سیاسی .افغان همیشه به پیروزی خارجی ها افتخار کرده وناکامی خودرا زاده مداخله خارجی میدانند.

نوت: عناصر چپی منسوب به کمونیزم وسوسیا لزم افغانی با استفاده ازین نوشته سنگ خوبی وصداقت را بر سینه نزنند چه ایشان بمراتب بد تر از دیگران اند. ایشان را هیچ نسبتی با خط کمونیزم جهانی ویا سوسیالزم متعارف نیست آنها باید بقلم خود کاستی ها ونا رسائیها را قطع نظر از وابستگی به جریانهای سیاسی طور ساده باز گو کنند دوستانیکه در گذشته چپی بوده اند بهتر میتوانند درین راستا ادای مسئولیت نمایند واقعیت هارا بخاطر بیداری نسل اینده بنگارند.اگر دیگران در سنگر جنگ خونریزی کردند ایشان مردم بیگناه را از خانه های شان بیرون کشیدند یا به گلوله بستند ویا زنده بگور کردند .اینها بودند که بنیاد کشتار را در روز اول کودتا در قصر ریاست جمهوری بنا نهادند وفرهنگ کله شینکوف تی شصت را وارد بازی های سیاسی نمودند.کمونست افغانی اندیشه سیاسی به مفهوم واقعی آن ندارند چه بسیاری از کمونست های افغان را دیده ام که با ترکش عقده های تبعیض امیز اند یشه طالب را تأئید وحرکت شانرا حرکت ملی خوانده اند.لذا همانطوریکه در افغانستان اخوانی وجود ندارد کمونست وسوسیالست هم وجود ندارد هر کدام ازین دو طیف قرائت وتعبیر خودرا از اندیشه های سیاسی دارند که فرجامش خود خواهی خونرزی، ظلم ، اسارت وعدم تحمل دیگران بوده وهست[6] .

 

 



[1] االإخوان، میچل ص 76- 71

[2] شناخت ادیان و مذاهبِ معاصر؛ مانع بن حماد جهنی. ص 14

[3] اخوان المسلمین هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد؛ دکتور یوسف قرضاوی، ص 239

[4]243  اخوان المسلمین هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد؛ دکتور یوسف قرضاوی، ص:

[5] تاریخ اخوان المسلمین مئولف امام حسن البنا

[6] نهضت اسلامی افغانستان  ص 30



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مجیب الله سعادت

مرکز کتاب ومقالات اسلامی



آغاز تآسیس اخوان المسلمین:

نویسنده: مجیب الله سعادت  

امام حسن البناء نقش فعالی را در کنار مسئولیت های اساسی خود در مدرسه در زنده گی اجتماعی صهر اسماعیلیه برعهده گرفت .برای آشنایی باهیئت های دینی وشخصیت های مئوثر در شهر از دومکان مهم واساسی مدرسه ومسجد استفاده میکرد ودر مدت زمانی کوتاه همچنان که در مقاله ورساله ی پایانی وعده داده بود .به در سهای مشخص روزانه اکتفا نمیکرد؛ بلکه بسیاری از اوقات شب نیز به آموزش شاگردان مدرسه میپرداخت ,که در آن زمان بیشتر شان کار گران وتاجران درجه دوم وسوم وکارمندان دولتی بودند. اوهمچنان که پیشتر در قاهره برای تبلیغ از قهوه خانه ها نیز استفاده میکرد , در کنار مسجد ومدرسه به قهوه خانه های شهر اسماعیلیه میرفت روش اوبدین صورت بود که درمیان مردم صحبت میکرد ودقت مینمود که سخنانش بر روی چه کسانی تآثیر میگزارد سپس آن هارا در گروهای چند نفری برای ارشاد وتعلیم بیشتر وبحث وبررسی مسائل حیاتی به جاهای دیگر دعوت میکرد.در ضمن بحث گفتگو ی مستقیم سعی میکرد ازمنابع قدرت وتوانایی های افراد جامعه مطلع شود وراه نفوز را در آن ها بیابد.

دیری نپاید که متوجه شد,منابع قدرت وراه نفوذ در آنها عبارت اند از :1-علماء2- مشایخ طرق صوفیه ,3- شخصیت های وبزرگان مردمی ,4- گروها وهیئت های دینی واجتماعی.به همین خاطر همه ی اهمیت وتوجه خودرا در جهت تآثیر گذاری برروی این راه های نفوز اجتماع برروی آنها معطوف داشت.

با افزودن این مطلب که ملاحظات امام حسن البنا در مورد شرایط اجتماعی این شهر بر شناخت اوازنقش ویژه ای که برای آن شهر، اختصاص داده شده بود؛ زیرا اسماعیلیه از یک طرف، نقطه ی تمرکزِ اشغال گران انگلیس و اشغال اقتصادی بیگانگان به شمار می آمد. از طرف دیگر، ویژگی شهر به وجود پادگانهای نظام انگلیسی محدود نمی شد؛ بلکه دفترِ مرکزی شرکت کانالِ سویز در آن قرار داشت؛ که خطر آن، از خطر اشغال نظامی کمتر نبود، همچنین خانه ها و ویلاها شیک و پر از رفاه و آسایش که محل سکونتِ بیگانگان بود و بر منازلِ ساده ی کارگران اشراف داشت ویژگی خاصی دیگری را به این شهر میداد؛ همینگونه امام بنا می دید که نامِ خیابانها و تابلوهای راهنمایی در محله های عرب نشینِ شره به زبان اشغال گران اقتصادی و سیاسی نوشته شده بود علی رغم این که همه ذهنِ او ضرورتاً متوجه محیط و شرایط اجتماعی جدید بود؛ اما مدام به قاهره و نا هنجاری های موجود در آن می اندیشید و در مورد آن، امید و آرزوهای زیادی داشت ارتباط خود را به همین خاطر با جماعت اسلامی موجود در قاهره دوستانی که برای خدمت در رسالت اسلام با ایشان هم پیمان شده بودند؛ همچنان حفظ می کرد و به جمعیتِ (( جوانانِ مسلمان )) اهمیتِ ویژه ی میداد که در سالِ 1927 میلادی برای تأسیس آن همکاری نموده بود. مسئولیت خود را در کنارِ تمامِ این مشغولیت ها، به عنوان نماینده ی مجله ی ( الفتح ) که آن زمان توسط دفتر محب الدین خطیب، مسئولِ انتشاراتِ سلفیه و یکی از بنیان گذارانِ (جمعیت جوانان مسلمان) چاپ و توزیع می شد انجام میداد.

تنها پس از سپری شدنِ مدت زمان اندکی از تأسیس (جمعیت جوانانِ مسلمان) بود که جمعیت ویژه ی امام بنا پا به عرصه ی وجود نهاد، در ماه ذوا القعده 1347 هجری برابرِ مارس 1928 میلادی، بنا به یاد داشت شخصی امام حسن البنا افتتاحِ (جمعیت اخوان المسلمین) را شش نفر از کارگرانِ مصری شاغل در پادگانِ نظامی انگلیس ها طی نشستی با ایشان رسماَ اعلان نمودند.[1]

این اقدام رسالت و مسئولیتی بود که به پشتِ کار و فداکاری و تعمق و معرفت امام بنا نیاز داشت از طرف دیگر به جسمی که آمادگی تحملِ سختی ها و روحی که آن را در طبَق اخلاص نهاد به خداوند تقدیم نمود؛ نیازداشت، امام بنا آخرین سخنش در این اجتماع این بود ( این پیمانی است که با پروردگارم می بندم) این جوانِ فداکار و از خود گذشته، تحصیلات خود را در تابستان 1927 میلادی در سن 21 سالگی در دار العلوم به پایان بُرد و بلافاصله پوستن به یکی از گروه های اعزامی سالیانه ی حکومتی برای تحصیل در خارج رو به رو گردید؛ اما به دلایل نا معلوم از این کار صرف نظر نمود و شغل معلمی را در مدارس پذیرفت. کار و تدریس زبان و ادبیاتِ عرب در مدارس ابتدائیه ( امیریه ) واقع در شهر اسماعیلیه در منطقۀ کانال سویز بود. در تاریخ 1927/9/19 میلادی محل سکونت و کار جدیدش منتقل شد و تا سال 1946 میلادی از کار خود استعفا نمود به همان شغل معلمی اشغال داشت.

علل پیدایش اخوان المسلمین:

در این نوشتار کوشش شده است به اختصار تاریخ این جنبش از پیدایش تا زمان حال، بررسی شود. نخست به زمینه‌ها و علل پیدایش آن می‌پردازیم.

۱-سقوط خلافت اسلامی در سال ۱۹۲۴م.

نخستین عامل پیدایش و شکل گیری جنبش اخوان المسلمین سقوط خلافت اسلامی در کشور عثمانی بود. این در زمانی بود که آرزو‌ها و آرمان‌های والای امت اسلامی، با اقدام خیانت بار آتاتورک تصادم و برخورد کرد، آخرین خلیفه‌ی مسلمان از کشور ترکیه اخراج شد و همه‌ی میراث معنوی و تاریخی او به تاراج رفت.

اگر چه نسیم دعوت‌های مخلصانه برای نجات خلافت و خلیفه‌ی مسلمانان وزیدن آغاز کرد، اما راه به جایی نبرد و خلافت اسلامی که پشتوانه‌ی سیاسی و نظامی مسلمانان بود از میان رفت و جهان اسلام دچار سرگردانی شد.

سقوط خلافت اسلامی، همت امام حسن البنا را برانگیخت و او را به میدان مبارزه برای بیداری امت کشانید. همه‌ی آرزوی او این بود که مجد و عزت اسلام و مسلمانان تجدید گردد. از این روی بازگشت به خلافت راشده از اهداف بزرگ او بود. او خواستار برافراشتن پرچم دفاع از دین و کیان امت بود. یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد جماعت اخوان المسلمین همین عامل بود.

۲-غوغای جریانات تبشیری

در مصر و سایر کشورهای جهان اسلام، بخشی از نقشه استعمار این بود که از طریق جریانات تبشیری مسیحی، عقاید اسلامی را نابود کند، از این روی مبشران مسیحی فوج فوج راهی کشورهای اسلامی گردیده و از طریق دریا و خشکی عازم همه‌ی شهر‌ها و روستا‌ها شده بودند. مسؤولان کشورهای اسلامی نظاره گر این صحنه بودند. اما به حکم اربابان استعمارگر، راه را برای این مبشران هموار می‌کردند و زمینه‌ی ارتباطشان با مردم را فراهم می‌کردند. آنان نهادهایی را در کشورهای اسلامی تاسیس و هر چه می‌خواستند

می‌کردند، حتی از ربودن اطفال و زنان خودداری نمی‌کردند. هر کس متعرض آننان می‌شد، مسوولان کشورهای اسلامی، به عنوان اینکه این اشخاص دشمن حکومت و ملت هستند، با او برخورد می‌کردند.

 

۳- جهل مزمن و فساد گسترده

یکی از عوامل تاسیس و پیدایش اخوان المسلمین، گسترش جهل و بیسوادی و فراگیر شدن فساد بود. فساد در همه چیز راه یافته بود. مصر و جهان اسلام نیازمند جنبشی بود که مسیر تاریخ را تغییر دهد. از آنجا که کشورهای اسلامی تحت اشغال استعمار بودند و استعمارگران منابع ملی را به یغما می‌بردندو فرزندان امت از حقوقشان محروم شده بودند، نه از فساد جلوگیری می‌شد و نه برنامه‌ای برای از بین بردن جهل و بی‌سوادی وجود داشت. از این روی دنیای اسلام نیازمند جریانی بود که این بلای ویران گر را از میان بردارد. این وضعیت اسفناک همواره ذهن و اندیشه‌ی امام بنا و هم فکران او را به خود مشغول کرده بود. زمانی که جنبش اخوان تأسیس شد، یکی از اهداف آن از بین بردن این مشکلات بود.

 

۴- بی‌بند و باری و هرزه گی

استعمار به اسم آزادی اندیشه، به جنگ اندیشه‌ها و افکار مسلمانان پرداخت. رفتارهای نیک و ارزش‌های اخلاقی به اسم آزادی نابود می‌شدند و موج الحاد هم چون سیلی بنیان کن همه چیز را از پیش روی بر می‌داشت. آزادی زن برنامه‌ای شده بود برای ترویج فحشا و بی‌بندوباری اخلاقی و رواج فساد. بسیاری از عادات و سنت‌های غربی که با آداب اجتماعی و دینی مسلمانان در تعارض بود، در کشورهای اسلامی رواج می‌یافتند. کاباره‌ها و

میخانه‌ها در کشورهای اسلامی تاسیس و موج فرومایگی و بداخلاقی به راه افتاده بود. یکی از شاهدان عینی گفته است: قاهره تبدیل به میخانه و کاباره‌ای بزرگ شده بود که عیاشان از سراسر جهان به آن روی می‌آوردند و در آنجا با رفتارهای ناهنجار خود، مردم را دچار مصیبت کرده بودند، تا جایی که صداهای بسیاری بلند شدکه به رفتار توریست‌های بیگانه معترض بودند.

این حالت و شرایط اقتضا می‌کرد که جنبشی اسلامی وارد کار شود و در راستای تغییر این وضعیت فعالیت کند و این امر از جمله عوامل ایجاد جماعت اخوان المسلمین بود. (۱)

۵- بازگرداندن خودباوری و اعتماد به نفس به مسلمانان

پس از فروپاشی خلافت عثمانی، مسلمانان در سراسر جهان به شدت سرخورده و مأیوس شده بودند و خودباوری و اعتماد به نفس خود را کاملاً از دست داده بودند. و جود استعمار و تفوق سیاسی و فرهنگی آن مزید بر علّت شده بود. از چنین مردمی با چنین روحیاتی هیچ امیدی برای اقدام مثبت و تعییر اوضاع موجود نمی‌رفت. در این شرایط لازم بود تا اوضاع دگرگون شود و در مسلمانان روح خودباوری و اعتماد به نفس دمیده شود. پیدایش جنبش اخوان المسلمین این رسالت را به درستی انجام داد و در مسلمانان، به ویژه مردم مصر، روح تازه‌ای دمید و امید و نشاط و خودباوری را در آنان دوچندان کرد، زیرا بسیاری از مسلمانان باور داشتند که پیام اخوان المسلمین، ندای عزت و سربلندی آنان است

بخش اول

اخوان المسلمین
تعریف:
اخوان المسلمین بزرگترین حرکات اسلامی معاصر است، شعارش بازگشت به سوی اسلام حقیقی میباشد، اسلامیکه مطابق قرآن و سنت باشد , میخواهد که شریعت اسلامی در زندگی انسانها تطبیق شود، حرکتی است که در مقابل سیلاب " علمانی" در مناطق عربی و اسلامی و سائر مناطق می ایستد و مقاومت میکند.
تأسیس و افراد برازنده:
-مؤسس این حرکت شیخ حسن البنا (1224-1268هـ) (1904-1949م) است، وی در قریه ای از قریه های بحیرهء مصر تولد شد، و در یک خاندان متدین نشو و نمو نمود که آثار آن در تمام زندگی اش جلوه گر بود.
-در پهلوی تعلیمات دینی اش در خانه و مسجد در مدارس حکومتی نیز درس خواند و بعدا به دارالعلوم در قاهره پیوست و در سال ( 1927م) از آنجا فارغ شد.
-در یکی از مدارس ابتدایى اسماعیلیه مدرس تعیین شد و در آنجا فعالیت دینی اش در میان مردم شروع شد، خصوصا در قهوه خانه ها و در میان کارکنان کانال.
-در ماه ذو القعده 1327هـ / ابریل 1928م تهداب حرکت اخوان المسلمین گذاشته شد.
-در 1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نمود وبا انتقال وی حرکت نیز به قاهره انتقال کرد.
-در سال 1352هـ/1932م جریدهء هفته وار ( اخوان المسلمین) انتشار یافت
و مدیر آن استاد محب الدین خطیب (1303-1389هـ) ( 1886-1969م) تعیین گردید بعد از آن در سال (1357هـ/ 1938 م) "النذیر" انتشار یافت و بعد از آن در سال (1367هـ /1947م ) "الشهاب " به نشر رسید ... و مجله ها و جریده های متعلق به حرکت پیهم شروع به انتشار نمود.
-در سال 1941م اولین هیئة تأسیسیه متشکل از صد عضو تشکیل یافت که افراد آنرا خود حسن البنا انتخاب نمود.
-اخوان المسلمین در سال 1948م در جنگ فلسطین شرکت نمودند و با نیروی خاصی که داشتند در معرکه داخل شدند، این رویداد را استاد کامل شریف در کتاب خود ( الإخوان المسلمین فی حرب فلسطین ) به تفصیل ذکر نموده است.

-در 8 نومبر 1948م محمود فهمی نقراشی – صدراعظم مصر در آن وقت- فیصله ای را صادر نمود که طبق آن باید جماعة اخوان المسلمین منحل گردیده دارایى هایش ضبط شود و افراد برا زندهء آن زندانی گردد.
-در دسمبر 1948م محمود فهمی ترور شد و اخوان المسلمین متهم به قتل آن گردید، طرفداران محمود فهمی نقراشی در جنازه اش اعلان نمودند: سر حسن البنا در مقابل سر نقراشی،همان بود که در12فروری 1949م حسن البنا ترورکرده شد.
-در سال 1950م دوران وزارت نحاس آمد و مجلس دولت فیصله نمود که: امر به انحلال جماعت باطل است و دیگر اساس ندارد بنابر همین فیصله قیودات از سر راه جماعت برداشته شد.
-در سال 1950م استاد حسن الهضیبی (1306-1393هـ) (1891-1973م)
به حیث رهبر اخوان المسلمین تعیین گردید، وی یکی از بزرگترین قاضیان مصر بود و چندین بار زندانی شده بود و در سال 1954م حکم اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدی تخفیف یافت ولی در سال 1971م برای آخرین بار از زندان رهایى یافت.
-در برج اکتوبر 1951م روابط مصر و بریطانیا قوی گردید بنابرین اخوان المسلمین جنگ های چریکی را ضد انگلیس در کانال سویس آغاز کردند که آن را کامل شریف در کتاب ( المقاومة السریة فی قناة السویس) ثبت نموده است .

-در 23 یولیو 1952م افسران مصری به سرکردگی محمد نجیب انقلاب یولیورا با همکاری اخوان المسلمین براه انداختند ولى اخوان المسلمین بعد از پیروزی انقلاب اشتراک در حکومت را ترک کردند، زیرا هدف افسران از انقلاب واضح بود [یعنی آنان حکومت اسلامی را نمی خواستند] جمال عبدالناصر ترک نمودن آنان را یکنوع دسیسه پنداشت و در میان افسران و اخوان المسلمین تنش وخصومت ایجاد شد بعدا این تنش و خصومت بالا گرفت و بحدی رسید که در سال 1954م حکومت به گرفتاری اخوانی ها اقدام نمود وهزاران نفر آنان را تبعید کرد، حکومت دراین اقدام خود این را بهانه کرد که: اخوانی ها می خواستند جمال عبد الناصر را در میدان المنشیه در اسکندریه به قتل برسانند، در همین ایام شش تن آنان اعدام کرده شد که آنان عبارت اند از: عبد القادر عوده, محمد فرغلى, یوسف طلعت، هنداوی دویر، ابراهیم الطیب، و عبد اللطیف.
-در سال 1965-1966م بار دیگر خصومت و تنش میان حکومت و
اخوان شدت گرفت و حکومت بار دیگر به گرفتاری، تعذیب و اعدام دست زد که دراین بار سه تن را اعدام نمود و آنان عبارت اند از:
1-سید قطب ( 1324- 1387 هـ ) 1906- 1966م) وی کسی بود که مفکر دوم بعد از حسن البنا در جماعت اخوان المسلمین و یکی از رهبران مفکورهء جدید اسلامی شناخته می شود.
* در سال 1954م زندانی شد ده سال را در زندان سپری نمود و در سال 1964م به سفارش رئیس جمهور عراق عبد السلام عارف از حبس رها شد، لیکن دیری نگذشت که دو باره به زندان برده شد و به حکم اعدام مواجه گردید.
* وی چندین کتاب ادبی و فکری اسلامی نوشته که از آنجمله است: (العدالة الإجتماعیة فی الإسلام، خصائص التصور الإسلامی ومقوماته فی ظلال القران، معالم فی الطریق) و غیره.
2-یوسف هواش
3-عبد الفتاح اسماعیل.
-جماعت اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م کار خویش را به طریق مخفی پیش می برد.

-در دوران انور السادات افراد جماعت تدریجا رهایى یافتند .
-بعد از هضیبی عمر تلمسانی ( 1904- 1986م ) رهبر جماعت تعیین گردید، مقام رهبری جماعت اخوان المسلمین با سر پرستی وی تمام دارایى های ضبط شده خویش را که در دور عبد الناصر ضبط شده بود و همچنان همه حقوق خویش را به طور کامل درخواست نمود و رهبر جماعت افراد جماعت را به طریقی واداشت که از خصومت و درگیری ها با حکومات بدور بمانند و همیشه توصیه میکرد که باید دعوت و کار خویش را به حکمت پیش برده تندروی و جانب واقع شدن را کنار بگذارند.
-بعد از أستاذ تلمسانی محمد حامد ابونصر رهبر تعیین گردید وروش استاد تلمسانی را در پیش گرفته از اسلوب وی استفاده کرد.
-تعدادی از افراد برا زنده اخوان المسلمین در خارج مصرنیز ظهور نمودند که برخی از آنها را اینجا ذکر میکنیم:
1-شیخ محمد محمود الصواف که مؤسس و رهبر اخوان المسلمین در عراق بود، وی چندین کتاب نوشته و در نشر اسلام در افریقا نقش بارزی داشت آنهم بعد از هجرتش از عراق و استقرارش در مکهء مکرمه سال 1959م.
2- دکتور مصطفى السباعی ( 1334-1384هـ) (1915-1964م) اولین رهبر عام اخوان المسلمین در سوریا، وی دکتوری خودرا سال 1949م از دانشکدهء شرعیات ازهر اخذ نمود، در سال 1948م گروپ های اخوانی را به طرف فلسطین سوق داد و رهبری نمود،همچنان در سال 1949م خودرا به حیث وکیل دمشق کاندید کرد، وی خیلی سخنور و خطیب ممتاز بود، سال 1954م دانشکده شرعیات را در دمشق تأسیس کرد وخودش اولین رئیس آن بود، وی چندین کتاب نوشته که از جمله آنها (السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، المرأة بین الفقه والقانون، قانون الأحوال الشخصیة) وغیره میباشد.

3-در 13 رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جماعت اخوان المسلمین در اردن تأسیس گردید و اولین رهبر آن شیخ عبد اللطیف أبو قوره بود، سال 1948م وی گروپ های اخوان المسلمین را در اردن به طرف فلسطین قیادت نمود.
-در 26/11/1953م استاذ محمد عبد الرحمن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان المسلمین در اردن تعیین گردید و تا حالا درمنصب خود ایفاء وظیفه میکند، وی سه قطعه شهادت نامهء علمی را دارا میباشد.
افکار و معتقدات اخوان المسلمین:
-برداشت اخوان المسلمین از اسلام این است که: اسلام همه شمول بوده مقتصر به جانبی نیست.
-اخوان المسلمین میکوشند که دائرهء کارشان وسعت پیداکند و حرکت جهان شمول وعالمی گردد.
-حسن البنا حرکت را چنین معرفی نموده میگوید: ( اخوان المسلمین دعوت سلفی، طریقهء سنی، حقیقت صوفیه، هیئة سیاسی، گروه ریاضت کشیده، پیوند علمی و ثقافتی، شرکت اقتصادی و مفکورهء اجتماعی است).
-حسن البنا مؤکدا میگوید: شعار و علامات اخوان المسلمین امور آتی است:
1-دوری از مواضع اختلاف.
2-دوری از بدگویى بزرگان .
3-دوری از فرقه گرائی و حزب گرائی.
4-توجه جدی به خود سازی و مرحله به مرحله پیش رفتن.
5-ترجیح دادن جانب عملی به نسبت جانب دعوائی و اعلانات.
6-توجه جدی به جانب جوانان .
7-سرعت انتشار در قریه ها و شهرها.
-وی میگوید: خصوصیات اخوان امور ذیل میباشد:
* دعوت ربانی است زیرا اساسی که محور اهداف ماست همانا نزدیکی مردم به پروردگارشان میباشد .
* دعوت جهان شمول وعالمی است، زیرا این دعوت متوجه همهء مردم است و همه مردم در نظر دعوت برادر هم اند، اصل شان یکی، پدرشان یکی، نسب شان یکی است، برتری میان شان فقط به تقوى است و به خیر و فضیلتی است که به جامعه تقدیم مینمایند.
* دعوت اسلامی است چون منسوب به سوی اسلام میباشد.
-أستاذ حسن البنا میگوید: مراحل کار مطلوب از برادر راستین به ترتیب آتی است:

1-إصلاح شخص خود تاکه جسم قوی, خلق حسن, فکر روشن، وعقیدهء سالم داشته باشد، عبادتش درست باشد، و برکسب توانا باشد.
2-إصلاح خانواده مسلمان, یعنی أهل خانواده اش را وادار به احترام مفکورهء خود سازد و همچنان آنان را وادار بسازد که آداب اسلامی را در تمام امور خانوادگی خویش رعایت نمایند.
3-رهنمایى جامعه توسط تعمیم خیر و صلاح و مقابله با بدی ها و منکرات.
4-آزاد سازی وطن از هر نوع تسلط سیاسی , اقتصادی و روحی بیگانکان
غیر مسلمان.
5- إصلاح حکومت تا که واقعا إسلامی باشد.
6-باز گردانیدن مراکز حکومتی به امت إسلامی توسط آزاد سازی ممالک إسلامی و زنده ساختن مجد و عزتش.
7-تعمیم همهء عالم به نشر دعوت اسلامی در هرگوشه و أکناف آن تاکه دیگر فتنه ای باقی نماند و دین همه اش ازآن خدا باشد (و یأبی الله إلا أن یتم نوره) و خداوند ( نور خودرا پوره کردنی است .
-أستاذ حسن البنا مراحل دعوت را به سه بخش تقسیم میکند:
1-تعریف. 2-ساختن . 3-إجراء نمودن.
-أستاذ بنا در « رسالة التعالیم » میگوید: (أرکان بیعت ما ده چیز است آنان را بیاد دارید:
(فهم، إخلاص، عمل، جهاد، قربانی، ثبات، تجرد، برادری، و اعتماد) بعد از آن به شرح هر یکی از این ارکان میپردازد سپس میگوید: ( أی برادر راستین این خلاصهء دعوت تو و مختصر مفکورهء توست و میتوانی که همهء این ارکان را در پنج کلمه خلاصه سازی : الله هدف ماست, رسول الله( رهبر ماست, قرآن قانون ماست, جهاد راه ماست، شهادت آرزوی ماست. و میتوانی که مظاهر و أعمال آن را در پنج کلمهء دیگر خلاصه سازی : صاف و ساده بودن، تلاوت قرآن کریم، نماز، نظامی بودن، و أخلاق).
-أستاذ سید قطب فهم خود و فهم اخوان المسلمین را از اسلام در کتاب

خود (خصائص التصور الإسلامی و مقوماته) منعکس ساخته میگوید: خصائص تصور اسلامی بر اینها استوار است: (ربانی بودن .. ثبات .. شمول .. توازن .. مثبت بودن .. واقع گرائی و توحید) بعد مؤلف مذکور برای هر یکی ازین خصائص فصل مستقلی منعقد میسازد و آنرا شرح داده معنایش را واضع میکند.
-سمبول اخوان المسلمین دو شمشیر به شکل متقاطع که در میان شان قرآن کریم قرار دارد و این کلمه قرآنی «واعدوا» و این سه کلمه دیگر: حق، قوة، حریة، میباشد.
ریشه های فکری و اعتقادی:
-اخوان المسلمین تأکید بر ضرورت جستجوی دلیل و اهمیت بازگشت به سوی دو منبع اصلی یعنی قرآن و سنت و پرهیز از هر نوع شرک بخاطر رسیدن به توحید کامل مینمایند، این همه را از دعوت سلفی اخذ نموده اند.
-دعوت شان از دعوت شیخ محمد بن عبد الوهاب، از دعوت سنوسی، و از دعوت سید رشید رضا متأثر است و اغلب این دعوت ها در حقیقت گسترش مکتب شیخ ابن تیمیه متوفى سال 728هـ 1328م میباشد که آن مأخوذ از مدرسهء احمد بن حنبل رحمه الله تعالى است.
-اخوان المسلمین از صوفیه نیزاموری را که به تهذیب و تربیه نفس تعلق دارد و نفس را به مدارج کمال بالا میبرد اخذ نموده اند همانطوریکه صوفیان اوائل بودند یعنی سالم بودن عقیده و دوری از هر نوع بدعت، کجروی، ذلت و امورسلبی.
-حسن البنا مفاهیم سابقه را در دعوت خود گنجانیده وعلاوه بر آن اموری را که عصر تقاضا میکند از قبیل مقاومت و ایستادگی در مقابل افکاری که در همه
مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش نهاده، نیز درج نموده است.

انتشار و جاهای نفوذ:
-حرکت در اسماعیلیه شروع شد و از آنجا به قاهره انتقال نمود و از آنجا به اکثر شهرها و قریه های مصر نشر شد، شاخه های اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( 3000) شاخه رسیده بود که این شاخه ها تعداد کثیری از اعضاء را در خود گنجانیده بود.

-حرکت به مناطق عربی دیگر نیز منتقل شد و وجود قابل ملاحظه ای در سوریه، فلسطین، أردن، لبنان، عراق، یمن، سودان، و غیره پیدا کرد و الحال در اکثر اکناف عالم پیروانی دارد[2].

بخش دوم:

برخی از ویژگی های نهضت اخوان المسلمین

همچنان که پیشتر گفتیم، حرکت اخوان المسلمین حرکتی است اسلامی، اصلاحی و نوگرا که مهم ترین مسئولیت خود را باز سازی و احیای اسلام و زندگی امت مسلمان می داند.

اما این حرکت و نهضت دارای ویژگی هایی است که آن را از دیگر حرکت ها و دعوت های اصلاحی و احیا گری اسلامی که پیش از آن وجود داشته یا با آن هم عصر میباشد جدا می سازند. بارزترین و مهم ترین ویژگی های آن سه موضوع است که بر حول محورِ آنها سخن خواهیم گفت، عبارت اند از:

1- نگریستن به اسلام به عنوانِ دین فرگیر و همه جانبه.

2- رویکرد ایجاد وحدت و همآهنگی و پرهیز از نزاع و تفرقه.

3- توجه به سازندگی بنیانِ تربیتی کامل و متکامل.

هر یک از این ویژگی ها و محاور سه گانه، سخنِ خواص خود را می طلبد که در صفحات آینده در موردشان سخن خواهیم گفت.

اینکه سخن را از ویژگی اول فراگیر و همه جانبه به اسلام است آغاز می نماییم.

1- نگاه فراگیر و همه جانبه به اسلام

یکی از بارزترین ویژگی هاییکه دعوت اخوان المسلمین را از دیگر دعوت ها متمایز می سازد، معرفت اسلام به عنوان دین کامل و فراگیر است. آنان اسلام را همچون بسیاری به ویژه در عصر عقب ماندگی تمدن و جمودِ فکری نمی فهمد و /ان را در محدوده ی مجموعه ی از عقاید و عبادات و شعائری که مسایل مهم حیاتی جامعه و قضایای مربوط به حکومت و میادین سیاست و اقتصاد و گرایش های فرهنگی و فکری هیچ گونه ارتباطی نداشته باشد، زندانی نمی کنند. استعمار غرب بشتر ممالک مسلمان نشین را به اشغالِ خود در آورده و بر سرنوشت و مقدورات زندگی ایشان تسلط پیدا کرده، از این نوع نگرش به اسلام که آن را به مسایل درونی در چهار دیواری مسجید محدود می دانند با روی گشاده استقبال نموده آن را بابِ طبع و میل خود می شمارد!

امام اخوان این نوع نگرش و نگاه محدود و جزئی و تجزیه کننده ی اسلام را مردود شمرده وبر این باور اند که یکی از ویژگی های اسلام فراگیری و عمومیت زمانی، مکانی و انسانی آن است. که امام حسن البنا در مقاله ی (( من وحی حراء )) با تعبیر شیوا و رسا در مورد آن فرمودند:

(( اسلام پیام و رسالتی است که از جهت طولی گستره ی آن با گسترده گی همه ی زمانها است و از جهت ارزی همه ی افق های زندگی مردم را در بر می گیرد و از جهت عمقی همه ی عرصه های مربوط به دنیا و آخرت را شامل می شود)).

به راستی مسائلی از اسلام کنار نهاده شده که بخشی از هویت و ماهیت آن به شمار می آیند.

امر به معروف و نهی از منکر را- که فریضه ی اسلامی و زمینه ساز خیر و مصلحت امت مسلمان و یکی از با ارزش ترین اوصافِ پارسایان است از آن جُدا کردند.[3]

همچنان که خداوند متعال می فرماید: { کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ} [آل عمران: 110].

ترجمه: شما ( ای پیروان محمّد ) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده اید ( مادام که ) امر به معروف و نهی از منکر می نمائید و به خدا ایمان دارید .

می بینیم که خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر جلب توجه به اهمیت آن به ایمان پیش انداخته است. همچینین خداند متعال می فرماید:

{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ} [توبه: 71].

ترجمه: مردان و زنان مؤمن ، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند . همدیگر را به کار نیک می خوانند و از کار بد باز می دارند ، و نماز را چنان که باید می گزارند ، و زکات را می پردازند ، و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری می کنند . ایشان کسانیند که خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود می گرداند . ( این وعده خدا است و خداوند به گزاف وعده نمی دهد و از وفای بدان هم ناتوان نیست . چرا که ) خداوند توانا و حکیم است .

در این آیه خداوند امر به معروف و نهی از منکر را بر اقامه ی نماز و دادنِ زکات، جلو انداخته است.

گاهی هم از این فریضه ی دینی همچنان که در سوره ی عصر آمده با عبارت ((توصیه به حق)) از آ« تعبیر شده است.

همچنان که در حدیث دارمی آمده است و امام مسلم آن را روایت نموده، از آن به عنوان نصیحت دینی نام برده شده است. که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم  سوال شد نصیحت برای چه و چه کسی؟ فرمود: (( برای اجرای امر خداوند و پیامبر او به وسیله ی قرآن و اندرز پیشوایان و عامه مردم.))

همچنین حکم به آنچه خداوند متعال نازل فرموده که فریضه ی قطعی است از اسلام حذف نموده در حالی که خداوند متعال کتابش را برای قرائت مردگان نازل ننموده بلکه برای خواندن بر زندگان آن را فرو فرستاده است در عین حال می فرماید: {وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} [مائده:44].

ترجمه: هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند .

{وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ} [مائده: 45].

ترجمه: و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ( اعم از قصاص و غیره ) او و امثال او ستمگر بشمارند .

{وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ} [مائده: 47].

ترجمه: و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ، او و امثال او متمرّد ( از شریعت خدا ) هستند .

این درست است که این آیات در مورد اجرای تورات و انجیل توسط اهل کتاب اعم از یهود و مسیحیان نازل شده؛ اما الفاظ آن عام است و شامل همه ی آنچه که خداوند نازل نموده اند و شاملِ همه ی کسانی که بدان حکم ننمایند می شود زیرا به هیچ وجه معقول نیست قرآن که معجزه ی ماندگار و در برگیرنده ی همه رهنمودهای زندگی است و خداوند آن را به مسلمانان فرو فرستاده، منزلتش پایین تر از تورات و انجیل می اشد که بر مسیحیان و یهودیان نازل گردیده است. همچنین قابل تصور نیست هر گاه آن حکم و اجرای آنچه را که برای شان نازل شده کنار بگذارند به کفر و فسق و ستم یا هر سه توصیف می شوند؛ اما هر گاه مسلمانان به کتاب خداوند پشت کنند و آن را اجرا ننمایند به چنین صفاتی توصیف نشوند، اگر آن گونه باشد عدالت و دادگری خداوند کجا خواهد بود. همچنان وحدت امت مسلمان را از اسلام جُدا کرده اند، وحدتی که خداوند از آن به عنوان امت وسط و یا خیر امت اسم برده و خطاب به ایشان می فرماید:

{إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ} [انبیاء: 92].

ترجمه: این ملّت یگانه ای بوده و من پروردگار همه شما هستم ، پس تنها مرا پرستش کنید ( چرا که ملّت واحد ، با برنامه واحد ، باید روبه خدای واحد کند ) .

همچنین دوستی با دوستان خداوند و دشمنی با دشمنان او را از اسلام حذف کردند و این فرموده ی خداوند است.

{وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ} [مائده:51].

ترجمه: هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد ( و آنان را به سرپرستی بپذیرد ) بیگمان او از زمره ایشان بشمار است . و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را ( به سوی ایمان ) هدایت نمی کند.

همچین ضرورت تربیت و گسترش اندیشه و فرهنگ اسلامی را که باید برای آن منزل و مدرسه و مسجد و مردم با هم همآهنگی نمایند؛ تا نسلی برخوردا از عقل و اندیشه و عاطفه و سلوک و رفتار اسلامی بار یباید، کنار نهاده اند.

همچنین بسیاری از احکامِ قطعی متعلق به قوانین مدنی؛ مانند حرام بودن ربا، احتکار، قمار و مسائل مربوط به امور جزائی؛ مانند اجرای حدود بر سارقان و زنا کاران و کسانی که دیگران را به مسایل ناموس (قذف) متهم می کنند شراب خواران کنار گذاشته اند.

آیا انسان مسلمان می تواند در برابر همه مسائلِ حیاتی و حساس اسلام سکوت کند؟ آنچه را که خداوند حرام نموده حلال کند و آنچه را حلال فرموده حرام کند؟ فرائض و واجبات دین را کنار بگذارد؟ آیا برای مسلمانی که به الوهیت خداوند ایمان آورد و اسلام را به عنوان دین خویش پذیرفت و به رسالت رسول خدا صلی الله علیه وسلم یقین پیدا کند و قرآن را به عنوانِ امام و اساس زندگی خویش برگزید، این امکان وجود دارد که اسلام را در گوشه ی محدودی زندانی نماید و میدان را برای فلسفه ها و باورها و مکاتب و قوانین و نظامهای وارد شده از طرف بیگانگان و فرهنگ و آداب و رسومِ غربی خالی بگذارد تا نفوذ و حاکمیتِ استعماری و اشغال گری و بیگانه ی خود را بر همه ی ابعادِ زندگی مسلمانان تحمیل نماید، همه مسلمانان یا دست کم بسیاری از ایشان در گذشته بسیار علاقه مند بودند که اذکار و اورا د وعباداتی را که جزء اسلام هم نبودند به آن اضافه کنند؛ اما عالمانِ محقق و پایبند به قرآن و سنت آن کار ها را نا روا و نا مشروع شمرده و آن را تشریح و انشاء حکمی که خداوند به آن اجازه نداده به حساب آوردند به این حدیث صحیح استدلال نموده اند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: ((مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ)) (متفق علیه)

کسی که در این امر ما (دین) چیزی بیاورد، که از آن نیست، مردود است.

اما مسلمانانِ عصرِ کنونی بر عکس آنان، برای حذف مسائل حیاتی و ضروری دین از خود اشتیاق بسیاری نشان می دهند، آنان در پی عقیده ی بدونِ شریعت، ایمانی بدونِ عمل، عبادتی بدون اخلاق و اخلاق بدونِ جهاد و دین بدون دولت و حقیقت منهای قدرت و قرآنی بدون شمشیر و اسلحه هستند.

به همین دلیل امام حسن البنا از همان آغاز جنبش و جهادِ خود در اندیشه ی باز گردانیدنِ دوباره ی اموری بود که از اسلام جُدا گردیده است منادی اسلام کامل وفرا گیر بود که همه اموربه زنده گی مادی معنوی ، فردی واجتماعی ، اقتصادی وسیاسی ، اخلاقی وفرهنگی ، محلی وبین المللی را شامل بشود [4]

امام حسن البنا و اخوان المسلمین

اخوان المسلمین جمعیتی اسلامی و کامل است که برای برپاداری دین اسلام در روی زمین و محقق نمودن اهداف و مقاصدی که اسلام به خاطر آن آمده، تلاش می‌کند.

اخوان المسلمین چنان ایمانی به اسلام دارند که جریان‌های اسلامی را گرد می‌آورد وبه عنوان قانون وبرنامه‌ای جامع برای تمامی جنبه‌های زندگی به آن باور دارند.

به دنبال هجوم وحشیانه‌ای که این حرکت در معرض آن قرار دارد، و نیرنگ فریبکارانه‌ای که دعوت و پیروانش را تهدید می‌کند، تأکید می‌کنیم که دعوت اخوان المسلمین دعوتی اسلامی نابی است که در دعوت و اصلاح و تغییر از روش پیامبر اکرم (ص) پیروی می‌کند و درنتیجه ادامه‌ی راه استواری است که بزرگان قدیم آن را پیموده‌اند. دعوتی پاک و مبرا از طمع و خواهشات. دعوتی که برپا شده تا امت اسلامی را نیروی تازه بخشد و شکوه از دست رفته‌ی اسلام را باری دیگر بازگرداند. و چون این رویه را در پیش دارد به اذن خداوند پیروز خواهد شد و دشمنان و بدخواهان نخواهند توانست در برابر آن بایستند و راه آن را سد کنند، (وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ): (و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد). (فاطر ۴۳) (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ): (در حقیقت ما فرستادگان خود و کسانى را که گرویده‏اند در زندگى دنیا و روزى که گواهان برپاى مى‏ایستند قطعاً یارى مى‏کنیم). (غافر ۵۱). این بود توضیحی پیرامون برخی از جنبه‌های این دعوت وحقیقت آن چنان که استاد امام حسن البنا -رحمه الله- بیان فرموده‌اند.

امام حسن البنا در رساله (اخوان المسلمین زیر پرچم قرآن) می‌گوید:

«ای اخوان المسلمین: و بلکه‌ ای همه‌ی مردم، ما یک حزب سیاسی نیستیم اگر چه سیاست بر پایه‌های اسلامی در ریشه‌ی اندیشه‌مان باشد، و یک انجمن خیریه هم نیستیم هرچند که کار نیک و اصلاح از بزرگ‌ترین اهداف ما باشد، و یک تیم ورزشی هم نیستیم اگر چه نرمش بدنی و روحی از مهم‌ترین ابزار ما باشد.

ما هیچ کدام از این‌ها نیستیم؛ همه این‌ها را هدفی موقت، محدود و کوتاه مدتی می‌طلبد که فقط به خاطر میل به تشکیل یک گروه و به هدف برچسب القاب اداری خوردن، بوجود آمده است. ولی ما‌ ای مردم: اندیشه و باور، اساس و برنامه‌ای داریم که مکان و زمان و جنس نمی‌شناسد و مرزهای جغرافیایی را در می‌نوردد و تا زمین را از خداوند به ارث نبرد پایان نخواهد یافت؛ چراکه این برنامه‌ی پروردگار جهانیان و روش حضرت رسول الله است».

در جایی دیگر در پایان رساله «از دیروز تا امروز» می‌گوید:

«ای اخوان المسلمین: شما یک انجمن خیریه، یا یک حزب سیاسی و یا یک جمعیت محدود به اهداف کوتاه مدت، نیستید بلکه شما روحی تازه‌اید که در دل این امت نفوذ می‌کند و آن را با قرآن جانی دوباره می‌بخشد و نوری تازه‌ای هستید که می‌تابد و تیرگی مادیات را با شناخت خدا از بین می‌برد، و ندایی هستید که پیوسته دعوت رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- را فریاد می‌زند.»

گزیده‌ی نتایجی از سخنان امام البنا را یادآور می‌شویم:

اینکه دعوت اخوان المسلمین دعوتی الهی است: چراکه اصلی که محور اهداف ماست این است که مردم به خدای خود نزدیک شوند و دل‌هایشان با خدایشان پیوند بخورد و برای دین و دعوت تلاش نمایند و نیت و عملشان را برای پروردگار عالم خالص گردانند.

دیگر اینکه دعوت اخوان دعوتی اسلامی است: زیرا منسوب به اسلام بزرگ با تمام بزرگی و کمالاتش می‌باشد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإسْلامَ دِینًا): «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت ‏خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم». (المائدة ۳)

دعوت اخوان دعوتی جهانی است: این دعوت همه مردم را مورد خطاب قرار می‌دهد زیرا مردم در اصل برادر واز یک ریشه‌اند (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)؛ «و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند». (سبأ ۲۸) و فقط با تقوی بریک دیگر برتری می‌یابند و بس (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)؛ «بهترین شما نزد خدا با تقوا‌ترین شماست.» (الحجرات ۱۳)

دعوت اخوان دعوتی همه‌جانبه است: ومنحصر به یکی از جنبه‌های زندگی نمی‌شود. ما آن را محدود به کارهای سیاسی ودرگیری‌های حزبی ورقابت‌های انتخابی نمی‌کنیم هرچند که سیاست بخشی از برنامه‌های ماست. همین طور نباید آن را در کارهای اجتماعی ویاری بخش ونشست‌های اجتماعی محدود نماییم اگر چه این کارهای خیر بخشی از وظایف ما ویکی از حوزه‌های فعالیت ماست. اما این دعوت دعوتی همه‌جانبه است که به تمامی پدیده‌های زندگی می‌پردازد و از کمال این دین بزرگ این‌ها همه را در بر می‌گیرد.

دعوت اخوان دعوت تربیت و پرورش است: چراکه تربیت همه‌جانبه و پرورش همیشه دو ستون این دعوت هستند و مهم‌ترین وجه تمایز آن با سایر حرکتهاست. با کمک روش تربیتی خود توانسته است گروهی بسازد که دعوت را به جریان اندازند و آن را گسترش دهند و این از بهترین نتایج آن است، زیرا فرد ستون بیداری امت است و برای همین هم امام البنا همیشه به اخوانی‌ها می‌فرمود: «خودتان باشید تا امت با شما شکل بگیرد.» این تربیتی است که باید همگان؛ کوچک و بزرگ، پیر و جوان، سرباز و فرمانده، همه و همه از آن پیروی نمایند. در اخوان المسلمین کسی بیرون از چارچوب تربیت و پرورش نیست.

این دعوت دعوت اخلاص و تلاش است: پیروانش را به گونه‌ای پرورش می‌دهد که با کردار و گفتارشان، بدون هیچگونه چشمداشتی به ثروت یا شهرت، پست و مقام، یا برتری و پیشتازی، فقط لقای خدا و خشنودی او و پاداش نیک را به عنوان هدف در نظر دارند. بنابراین اخلاص رکنی از ارکان این بیعت است و امام البنا پیوسته برای اخوانیان می‌گفت: «گمنامی در این راه بهتر از نامداری و شهرت است.»

همچنین این دعوت حرکتی خالی از خواهشها و خواسته‌هاست و فرد باید اندیشه و اصول دعوت را جدا از دیگر اصول و اندیشه‌ها و افراد رشد دهد، چراکه از هر فکر و اندیشه‌ای بالا‌تر و والا‌تر است (صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)؛ «این است نگارگرى الهى و کیست‏ خوش‏نگار‌تر از خدا و ما او را پرستندگانیم» (بقرة ۱۳۸)

از آنچه گذشت روشن شد که حرکت اخوان المسلمین دعوت اسلامی پاکی است که در مبدأ و مقصد خدایی است، در روش محمدی، دارای برنامه‌ای همه‌جانبه، دعوتی جهانی و نامحدود که مرز نمی‌شناسد، جنس و نژاد آن‌را فرا نمی‌گیرد، و هدف اصلی آن‌‌ همانطور که اما البنا در رساله‌ی «مردم را به چه دعوت نماییم؟» گفته: «سروری دنیا و هدایت تمامی بشریت به اصول و آموزه‌های اسلامی مفیدی که تنها را سعادت مردم است»، می‌باشد.

این دعوت روحی تازه است که در دل این امت نفوذ می‌کند و آن‌را با قرآن جانی دوباره می‌بخشد.

این حقیقت دعوت اخوان المسلمین است. کسی که گمان می‌کند می‌تواند آن را محدود کند و یا از بین ببرد، زهی خیال باطل نموده و هر آنکس که به قوانین خداوند در دعوت اهمیت ندهد زیان خواهد دید و آنکه بخواهد دعوت به خدا را محدود نماید یا جلوی رسیدنش به مردم را بگیرد مانند‌‌ همان شخص بدبختی است که می‌خواهد مردم را از نور خوشید محروم سازد، (یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)؛ «مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا گرچه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید.» (الصف ۸)

و خداوند خوب می‌داند چطور کارش را انجام دهد ولی بیشتر مردم غافل از این‌اند.[5] 

تاریخچه نهضت اسلامی افغانستان :

نهضت اسلامی افغانستان، توسط دوازه نفر دانشجوی مسلمان دانشگاه کابل بنیاد گذاشته شد و نخستین رهبری آن را عبدالرحیم نیازی بهعهده داشت .

دربارۀ تاریخ پیدایش و بنیانگذاران واقعی نهضت اسلامی در افغانستان اختلاف نظر فاحش وجود دارد. حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان، هر یک پیشتازی این نهضت را بهخود نسبت میدهند.

آقای استاد برهان الدین ربانی، رهبر جمعیت اسلامی افغانستان، در نوشته ی تحت عنوان« پوهاند غلام محمد نیازی، بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان» تاریخ تأسیس نهضت اسلامی که از دیدگاه او همان تاریخ تأسیس جمعیت اسلامی افغانستان است را سال ١٣٣٦ هجری شمسی قلمداد میکند. بر اساس نوشته ی آقای ربانی، مؤسس و رهبر نهضت اسلامی در افغانستان پروفِسور غلام محمد نیازی، استاد دانشکده ی شرعیات دانشگاه کابل بود و افرادی چون دکتر سید محمد موسی توانا، وفی الله سمیعی، عبدالعزیز فروغ، سید احمد ترجمان، استاد محمد فاضل، هدایت و خود استاد ربانی در تأسیس نهضت، با غلام محمد نیازی همکاری داشتند. در نوشته ی مذکور آمده است که در سال ١٣٥١، غلام محمد نیازی، از رهبری آشکار نهضت کنار رفت، اما به عنوان رهبر فکری و معنوی باقی ماند و نهضت به نام جمعیت اسلامی، به رهبری آقای ربانی به فعالیت خود ادامه داد. دکتر موسی توانا، مینویسد که نخستین جلسه برا ی تعیین رهبری و انتخاب مسؤولان جمعیت اسلامی در سال١٣٥٢ در منزل استاد ربانی، در خیرخانه ی شهر کابل دایر شد. در این جلسه استاد ربانی، به حیث امیر و رئیس شورای اجرائیه؛ سیاف، به حیث معاون امیر، انجنیر حبیب الرحمان، منشی و مسؤول تنظیم افسران ارتش؛ سیف الدین نصرتیار، مسؤول تنظیم جوانان؛ مولوی حبیب الرحمان، مسؤول تنظیم علمای دینی؛ سید عبدالرحمان، مسؤول امور مالی؛ مولوی عبدالباری، مسؤول تنظیم دهقانان و کارگران؛ سید محمد موسی توانا، مسؤول امور فرهنگی؛ سید نورالله عماد، مسؤول تنظیم امور ولایت هرات؛ عبدالقادر توانا، مسؤول تنظیم امور ولایت بلخ و استاد غلام محمد نیازی، مسؤول امور سیاسی تعیین شدند. ( اندیشمند، محمد اکرام، سالهای تجاوز و مقاومت، چاپ اول، ١٣٨٣،ص ٢١-٢٢ )

برخلاف ادعای رهبران جمعیت اسلامی، آقای حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، سال تأسیس نهضت اسلامی را ١٣٤٨ و مؤسس آن را عبدالرحیم نیازی، معرفی میکند .

گلبدین حکمتیار خود را یکی از بنیانگذاران نهضت اسلامی در افغانستان معرفی میکند، چنان که در کتاب خود زیر عنوان «دسایس پنهان و چهرههای عریان»، بارها به این موضوع اشاره میکند:

«... بیست و هفت سال قبل اساس نهضت اسلامی در کشور ما گذاشته شد. در آن زمان موسسین نهضت اسلامی یازده نفر بودند که از جملۀ آنها ده نفر شهید شدند و به وعده که با خدای خویش کرده بودند وفا نمودند و به لقاءلله پیوستند. تنها من زنده ماندهام که تاکنون به این فیض نرسیدهام

احمدشاه مسعود، چنین به طبقهبندی پیشاهنگان نهضت اسلامی افغانستان میپردازد:

" طبقه نخست و پیشاهنگ در نهضت اسلامی از استادانی همچون پروفسور غلاممحمد نیازی، استاد برهانالدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، غلامربانی عطیش و مولوی حبیبالرحمن تشکیل یافته بود. طبقه بعدی آن را دانشجویان ورزیده و متحرک به شمول عبدالرحیم نیازی، انجینر حبیبالرحمن، گلبدین حکمتیار، سیفالدین نصرتیار، داکتر عمر، عبدالقادر توانا و سید نورالله عماد تشکیل میدادند. در طبقه سوم آن کسانی چون سیدعمر از قندز، شارقی که در پشاور به شهادت رسید و غلامحضرت و امثال آنها قرار داشتند و مرتبه من از همه نازلتر بود.

نهضت اسلامی افغانستان، در حمل (فروردین) ۱٣۴٨ خورشیدی، توسط دوازه نفر دانشجوی مسلمان دانشگاه کابل بنیاد گذاشته شد و نخستین رهبری آن را عبدالرحیم نیازی بهعهده

نمیگذرد، با این وجود، هیچ جریان سیاسی مانند آن با جعل و تحریف و ابهام روبرو نبوده است. علت آن را باید در سیطرۀطلبی رهبران اسلامی دانست که کیش شخصیت و خودپرستی وجه غالب سیاسی آن است.

همۀ نویسندگانی که در بارۀ این جریان سیاسی پرداختهاند، خود در سلک بنیادگرایان اسلامی بوده و یا تعلق فکری یا سیاسی به یکی از احزاب اسلامی برخاسته از این نهضت داشتهاند. آنها به لحاظ همین تعلقات سیاسی، به تعریف و تمجید از گروه و همحزبیهای خود برخاسته و مخالفان آن را همگی در یک صف قرار داده و با چماق اتهام و برچسب، آنها را مسئول همۀ پیامدهای ناگوار دورۀ حاکمیت مجاهدین در افغانستان دانستهاند. البته کارنامهی احزاب چپ هم از این امر مستثنی نیست و این عیب کلی در همه احزاب سیاسی افغانستان دیده میشود که سخن از آن در این بحث نمیگنجد.

بنابر آنچه گفته آمد، دربارۀ تاریخ پیدایش و بنیانگذاران واقعی نهضت اسلامی در افغانستان اختلاف نظر فاحش وجود دارد. حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان، هر یک پیشتازی این نهضت را بهخود نسبت میدهند.

احمدشاه مسعود، چنین به طبقهبندی پیشاهنکان نهضت اسلامی افغانستان میپردازد:

«طبقه نخست و پیشاهنگ در نهضت اسلامی از استادانی همچون پروفسور غلاممحمد نیازی، استاد برهانالدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، غلامربانی عطیش و مولوی حبیبالرحمن تشکیل یافته بود. طبقه بعدی آن را دانشجویان ورزیده و متحرک به شمول عبدالرحیم نیازی، انجینر حبیبالرحمن، گلبدین حکمتیار، سیفالدین نصرتیار، داکتر عمر، عبدالقادر توانا و سید نورالله عماد تشکیل میدادند. در طبقه سوم آن کسانی چون سیدعمر از قندز، شارقی که در پشاور به شهادت رسید و غلامحضرت و امثال آنها قرار داشتند و مرتبه من از همه نازلتر بود.»[٢] 

اما گلبدین حکمتیار خود را یکی از بنیانگذاران نهضت اسلامی در افغانستان معرفی میکند، چنان که در کتاب خود زیر عنوان «دسایس پنهان و چهرههای عریان»، بارها به این موضوع اشاره میکند:

«... بیست و هفت سال قبل اساس نهضت اسلامی در کشور ما گذاشته شد. در آن زمان موسسین نهضت اسلامی یازده نفر بودند که از جملۀ آنها ده نفر شهید شدند و به وعده که با خدای خویش کرده بودند وفا نمودند و به لقاءلله پیوستند. تنها من زنده ماندهام که تاکنون به این فیض نرسیدهام.«[نامه خبری حزب وحدت اسلامی افغانستان، نشریه نمایندگی حزب وحدت اسلامی در اروپا، مصاحبه با گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان، شماره ۴۸، هجدهم دلو ۱۳٧۴]

قسیم اخگر، که از این نهضت در آغاز پیدایش آن با نام «جوانان مسلمان» (جنبش اخوانالمسلمین) یاد میکند، دربارۀ پیداییِ آنچنین مینویسد:

«اولین تظاهرات خیابانی که ظهور جنبش اخوانالمسلمین را در صحنه سیاسی اعلام نمود، در تاریخ ٢۱ رمضان سال ۱۳۴۹ اتفاق افتاد. اما مسلماً پیدایش اخوانالمسلمین به فعالیتها و کوششهای پیشتر از این تاریخ مربوط میشود، اما نه آنگونه که بعضی از رهبران آن ادعا مینمایند. با وجود آن، سندی که موجودیت این جنبش را قبل از سال ۴۸ اثبات کند وجود ندارد.»[قسیم اخگر، مروری بر عوامل و زمینههای پیدایش طالبان، برگرفته از وبسایت کابلناته]

به گفتۀ همو، ظهور جنبش اخوانی در واقع واکنشی بود در برابر کمونیستها (گروههای خلق و پرچم و شعله جاوید) و افکار الحادی آنها که الفبای مبارزاتی آنان حمله بر مذهب و باورهای مردم بود. او میافزاید:

«گلبدین حکمتیار تنها باز مانده سازمان جوانان در مصاحبههایش چندینبار گفته است که فکر مبارزه زمانی برایم پیدا شد که یک نفر از همصنفیهایم در صحبت با من وجود خدا را انکار نمود.»[همانجا]

یادداشت ۱: این مقاله برای دانشنامهی آریانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحریر درآمده است.

یادداشت ٢: حبیبالرحمان حکمتیار پسر گلبدین حکمتیار دربارۀ پیشینهی نهضت اسلامی مینویسد: «عجیب مینماید که عدهای از متعهدین جمعیت اسلامی، استاد ربانی را از فعالین جوانان مسلمان و غلاممحمد نیازی را رهبر و مؤسس نهضت اسلامی افغانستان میدانند! در حالی که در یک جلسه، مظاهره، گردهمایی جوانان مسلمان نه استاد ربانی حضور داشته و نه غلاممحمد نیازی.

سیفالدین نصرتیار میگوید: «بیش از یکسال میشود از استاد ربانی خواهش کردهایم که مرامنامه اخوانالمسلمین را برایمان ترجمه کند، اما تا حال این کار را نکرده است». وی میافزاید: «این در حالی است که استاد ربانی در بدل ۶۰ افغانی به مجله شریعت مضمون نوشته میکند!» جلد اول تفسیر شهید قطب را نیز در بدل همین پول ترجمه میکرد!

استاد ربانی، برای جوانان مسلمان حتی یک بند هم ننوشت؛ نام «جوانان مسلمان» را محصلین کابل در شبنامهای برای خود برگزیدند؛ استاد ربانی از این نام و اینکه چه کسانی این نام را برگزیدهاند، اصلاً خبری نداشت. در راهپیماییهای آنان، حتی برای چند ثانیه هم استاد ربانی حضور نداشت؛ با آنکه همین جوانان مسلمان از استاد ربانی و کسی را که امروز عدهی از جمعیت اسلامی او را بهنام مؤسس نهضت اسلامی یاد میکنند، تقاضای همکاری کردهاند اما در پاسخ، جواب منفی دریافتند. نمیدانم، اینها از کدام تاریخ سخن میگویند و چرا با بیحیایی تاریخ را مسخ میکنند؟!

بهطور مثال، زمانی در پوهنتون بین کمونیستها و جوانان مسلمان جنگ در گرفت، داستان از آنجا آغاز شد که یک نفر کمونیست، در ماه مبارک رمضان، به اتاق خود نان (غذا) میبرد؛ چند تن از جوانان مسلمان او را ملامت و سرزنش میکنند که باعث میشود کمونیستها بر جوانان مسلمان حملهور شوند. آنان را از اتاقهایشان بیرون کنند و بهشدت بزنند! در این هنگام در پوهنتون مولوی حبیبالرحمن شهید که از موسسین نهضت اسلامی بود در محاصره بود و سخت زخمی شده بود، جوانان مسلمان دیگر به کمک دوستان محاصره شده خود میشتابند و از دو جبهه وارد پوهنتون میشوند از یک سو، بهرهبری حکمتیار و از سوی دیگر، بهرهبری دکتر محمدعمر که این دو نیز از موسسین نهضت اسلامی هستند که باعث فرار و زخمیشدن تعداد زیادی از کمونیستها گردیدند.

من نمیدانم استاد ربانی، چرا یک روز هم در کنار آنها نیستاد، چرا یک روز در مظاهرات آنها شرکت نکرد! چرا یک صفحه برای آنها ننوشت؟!

واقعاً شرم است که امروز ایشان را از جمله جوانان مسلمان بخوانیم، تمام موسسین نهضت اسلامی بعد از شهادت انجینر حبیبالرحمن امور رهبری جوانان مسلمان را به حکمتیار سپردند و وقتی حکمتیار از زندان آزاد شد در خانه انجینر کریم که هنوز هم حیات دارد، با جوانان مسلمان ملاقات کرد که سیفالدین نصرتیار در حضور انجینر حبیبالرحمن شهید به ایشان گفت که میخواستیم با نام جمعیت اسلامی فعالیت کنیم؛ اما عدهای از دوستان متعهد پکتیا مخالفت کردند و دلیل آوردند که این نام، نزدیکی با نام جماعت اسلامی پاکستان دارد. در پیشاور تمام جوانان مسلمان، علما، مجاهدین و کسانی که بعدها رهبر شدند در جلسه با حکمتیار بیعت کرده و او را علناً رهبر جوانان مسلمان تعیین کردند. مولوی خالص و حقانی نیز حضور داشتند. استاد ربانی با ۴ تا از دوستانش در این جلسه اشتراک نکرد و هیچکس ایشان را نمیشناخت؛ زیرا در بین جوانان مسلمان بههیچ صورت فعالیت نداشت؛ مردم با نام گلبدین حکمتیار آشنا بودند زیرا علناً مبارزه میکرد؛ مولوی حبیبالرحمن شهید در زیر قیادت انجینر حبیبالرحمن شهید به شهادت رسید. رهبر و مؤسس نهضت اسلامی شهید عبدالرحیم نیازی است، که توسط دکتر ظاهر شاه به شهادت رسید؛ 

مؤسسین نهضت اسلامی به قرار زیر هستند:

۱- شهید عبدالرحیم نیازی (مؤسس نهضت اسلامی)

۲-شهید انجینر حبیبالرحمن (بعد از شهادت عبدالرحیم نیازی رهبری جوانان مسلمان را بر عهده گرفت)

۳- شهید استاد غلامربانی عطیش

۴- شهید مولوی حبیبالرحمن

۵- شهید دکتر محمدعمر

۶- شهید سیفالدین نصرتیار

۷- شهید سید عبدالرحمن

۸- شهید خواجه منصور

۹- شهید عبدالحبیب

۱۰- شهید استاد گلمحمد

۱۱- شهید عبدالقادر توانا

۱۲- انجینر گلبدین حکمتیار»

هرچند در افغانستان جریان سیاسی بنام اخوان المسلمین وجود ندارد اما نوع رابطۀ عاطفی واحساسی بر بنیاد اکت ومزاج بین پیروان احزاب اسلامی افغانستان واخوان المسلمین مصر وجود داشته و دارد ، چنانچه بسیاری از أعضای نهضت به اصطلاح اسلامی افغانستان که بعدا ها به شاخه های مختلف تقسیم شدند در روز های نخستین جان گیری این نهضت داستانهای از آغاز فعالیتهای حسن البناء مؤسس اخوان المسلمین مصر را به تازه واردین نهضت نقل میکردند وآثار سید قطب ومحمد قطب را مخفیانه بین جوانان توزیع وبا این کار رائجه پیروزی را تنفس وبا کوری پای بر زمین خدا قدم میگذاشتند گو اینکه از همین حال خلافت را در زمین وجنت را در آسمانها از آن خود ساخته اند.در نخستین روز های بهار عربی وتظاهرات پیهم مصری ها علیه طاغوت یک دوستم که خودرا اخوانی أصیل افغانی میداند آه سرد سر کشید وگفت خدا رحم کند که اخوان المسلمین مصر اینبار از آزمون که پیشرو دارد مؤفق بدر اید همه مسلمانها چشم به انتظار اند از فلسطین شروع تا کشمیر، چیچن وافغانستان...با این ارشاد خردمندانه ایشان هک وپک وهوشپرک شدم وخواستم رفتار وکردار وتاریخ مبارزات نهضت اخوان المسلمین واخوانی های سر زمین خودرا با ایشان مقایسه و وجوه مشترک را در یابم واینکه پیروزی اخوان المسلمین چه اثر بر حال اشفته ما افغانها دارد.

مشترکات اخوان المسلمین مصر واخوان افغان: بین این دو حرکت شباهتهای در شعار وجود دارد واما در کردار نسبت نبود وجه مشترک ترازوئی کردن این دو حرکت خیلی مشکل است. ااخوان المسلمین مصر هشتاد چهار سال در کوره های آز مایش وامتحان ذوب شد وسر انجام گل پیروزی را با قطرات اشک وخون آبیاری واز مسیر منطقی وقانونی یعنی انتخابات آزاد قدرت سیاسی مصر را از ان خود ساخت.اخوان المسلمین بمثابه حزب مادر ومنبع الهام سائر حرکتها ونهضت های اسلامی با بر نامه ریزی وپلان سازی وعقلانیت مسیر بس طولانی وپر خطری را پیمود واما نهضت اسلامی افغانستان که نیم عمر اخوان المسلمین را نداشت بحکم ضرب المثل معروف ( تا هوشیار فکر کند دیوانه از اب میگذرد) بدون پلان وبر نامه وتربیت کدر ها چندین بار ازپل پیروزی وشکست عبور کردند ونمونه های حکومت اسلامی را در گوشه گوشه افغانستان تجربه نمودند که در جهان نمونه ندارد. وحال که اخوان المسلمین مصر به پیروزی رسیده خودرا به آن پیوند داده با ذوق واشتیاق فراوان و ریزش اشک شوق وارسال پیامها ونوشتن مقالات پیروزی اخوان المسلمین مصر را پیروزی اسلام در جهان دانسته ما مار ها میگویند..درین نوشته خواستم بگفته نویسنده خبیر ودانشمند کشور جناب محمد امین فروتن بنویسم(تو درین میان چه کاره ای یا کدامی) وچه مناسبت بین اخوان المسلمین مصر ومبارزین نهضت اسلامی افغانستان وجود دارد؟

حرکتهای با پسوند اسلامی: اخوان المسلمین در نیمه اول قرن بیست بنیاد یک حرکت اسلامی را بخاطر آمیختن اسلام وسیاست بر نامه ریزی کرد وهدفش عدالت وآزادی خواهی بود چه روح وجوهر اصیل اسلام آزادی خواهی وعدالت گستریست واگر این دو عنصر در اسلام نمیبود نه آنرا پیشرفتی بود ونه هم وجاهتی ولی نگاهی عاقلانه به تاریخ پر افتخار اسلام این واقعیت را به اثبات میرساند که پیامبر بزرگوار اسلام وخلفای راشدین با شعار وعمل آزادی خواهی وعدالت پسندی با عث گسترش ساحه اسلام در اقصای نقاط جهان شده اند. دو عنصر وجوهریکه در شعار وعمل مدعیان اسلام افغانستانی وجود ندارد؟ در جغرافیای بنام افغانستان علاوه ازینکه روح آزادی خواهی وعدالت پسندی بربنیاد آموزه های دینی وقرآنی وجود ندارد که قرآن واسلام نیز در قفس وزندان مدعیان اسلام دست بند زده شده است.درین سر زمین دست وپای اسلام را بسته اند واز زبان وی فتوا میدهند که سیمای یک مسلمان همین است که ما داریم ، آتش زدن مکتب واجب ومسموم ساختن دختران وپسران داتنش اموز حکم دین وتیر باران زنان وبریدن سر وزبان وگوش وبینی شان شعار اسلام وسر بریدن افراد پیام قرآن است ولی قرآن اسیر ومظلوم هر چند فریاد میکشد که من را نسبتی با این أعجوبه های زمان نیست با زهم بر دل سنگ این دشمنان اسلام شعارش اثر ندارد.با آنکه از زبان خامه برخی نویسندگان نهضت اسلامی افغانستان مقالاتی را بخاطر پیروزی اخوان المسلمین مصر مشاهده کردم باز هم تأکید میکنم که بین متفکرین ومبارزین دینی کشور های چون مصر وترکیه با مبارزین مسلمان افغانستان هیچ نسبتی وجود ندارد و این ادعارا با چند مثال کوتاهی مستدل میسازم:

اخوان المسلمین مصر در زندانهای کشور شان جان دادند وازین طریق روح خویش را با روح مردم پیوند دادند ولی به استخبارات کشور های همسایه پناه نبردند.سرزمین شان را میدان تمرین انواع خشونت ها وجنایت ها نساختند.

اخوان المسلمین مصر هشتاد وچهار سال زجر وشکنجه واستبداد را با منطق وخرد ورزی پاسخ دادند وگاهی هم دست به اسلحه نبردند.در حالیکه اخوانی افغان بعد از پنج سال تأسیس تفنگچه های دره ای را در لغمان، نورستان وپنجشیر تمرین کردند.اگر امروز جهاد جزء فر هنگ افغانها شده از برکت خون شهدا گم نام است نه مدیریت رهبران زنده آن.

اخوان المسلمین مصر انتخابات آزاد را منطقی ترین وسیله انتقال مسالمت آمیز قدرت خواندند و رد صلاحیت شدن کاندید مؤفق خویش را بخاطر احترام به قانون پذیرفتند واما اخوانی افغانستان انتخابات را حرام خواند واصطلاح شورای حل وعقد را از آرشیف اصطلاحات فراموش شده بیرون وقبل از آغاز پروسه رأئی دهی شهر وده ومردم را بخاطر نا کامی احتمالی به آتنش توپ وخمپاره بستند .امروز تصاویر کابل ویران شده شامل تاریخ مبارزات شان است.

اخوان المسلمین مصر بعد از پیروزی تبعیض مذهبی ،گروهی وقومی را با این اعلان .مسلمان و مسیحی وقبطی همه شهر وند واحد مصری ودر پیروزی شریک اند از بین برد. ولی اخوانی های افغانستان علاوه ازپیروان سائر ادیان که یکدیگر را هم تحمل نکردند. اخوان المسلمین مصرر به ملت وکشور شان می اندیشد وافغانها فقط بخود.وحامیان خارجی شان.

مرسی کاندید پیروز اخوان المسلمین مصر بر خلاف فیصله قبلی اش حکم داد گاه را مبنی بر انحلال مجلس نمایندگان که اکثریت مربوط به حزب آن بود پذیرفت.اما یک افغان اخوانی بخاطر اینکه حزبش رأئی بیشتر برده حکم وقانون را یکجا به گلوله می بندد.بلی اگر اعتماد به نفس وارادۀ مردم وجود داشته باشد گاهی هم خشونت در ذهن انسان مبارز خطور نمیکند چه حمایت واراده مردم پیروزی هر حرکت را تضمین میکند.

اخوان المسلمین مصر بعد از پیروزی اعلان کرد که به تمام تعهدات بین المللی که قبلا امضا شده بخاطر مصالح ومنافع کشورش احترام میگذارد واما اخوانی افغانی اگر پیروز شود اولین اقدامش فسخ قرارداد های بین المللی حکومت قبلی وانداختن افغانستان بدامن ولی نعمت خاص است.چون اندیشه سعادت مردم ونجات کشور برای شان مطرح نیست.

مرسی کاندید پیروز اخوان المسلمین اعلان کرد که نمیخواهد مصر در جهان منزوی باشد واز وزیر خارجه آمریکا همانگونه که در گذشته استقبال میشد استقبال کرد چون بخود إعتماد دارد ونمی ترسد که روزی انرا اجنت امریکا خطاب کنند واما رهبران اخوانی افغانستان نسبت عدم إعتماد به نفس دعوت رئیس جمهور آمریکارا رد میکنند. برای این نوع اخوانی داشتن جبهه در جاجی میدان وتنگی واغجان بمثابه فتح وتسخیر کل عالم است..لذا از آنچه گفته آمد اخوانیهای افغانستان در شعار وکردار هیچ مناسبت با اخوان المسلمین مصر ندارند.نه در هدفمندی نه در فراست وخردورزی ونه هم در فهم سیاسی .افغان همیشه به پیروزی خارجی ها افتخار کرده وناکامی خودرا زاده مداخله خارجی میدانند.

نوت: عناصر چپی منسوب به کمونیزم وسوسیا لزم افغانی با استفاده ازین نوشته سنگ خوبی وصداقت را بر سینه نزنند چه ایشان بمراتب بد تر از دیگران اند. ایشان را هیچ نسبتی با خط کمونیزم جهانی ویا سوسیالزم متعارف نیست آنها باید بقلم خود کاستی ها ونا رسائیها را قطع نظر از وابستگی به جریانهای سیاسی طور ساده باز گو کنند دوستانیکه در گذشته چپی بوده اند بهتر میتوانند درین راستا ادای مسئولیت نمایند واقعیت هارا بخاطر بیداری نسل اینده بنگارند.اگر دیگران در سنگر جنگ خونریزی کردند ایشان مردم بیگناه را از خانه های شان بیرون کشیدند یا به گلوله بستند ویا زنده بگور کردند .اینها بودند که بنیاد کشتار را در روز اول کودتا در قصر ریاست جمهوری بنا نهادند وفرهنگ کله شینکوف تی شصت را وارد بازی های سیاسی نمودند.کمونست افغانی اندیشه سیاسی به مفهوم واقعی آن ندارند چه بسیاری از کمونست های افغان را دیده ام که با ترکش عقده های تبعیض امیز اند یشه طالب را تأئید وحرکت شانرا حرکت ملی خوانده اند.لذا همانطوریکه در افغانستان اخوانی وجود ندارد کمونست وسوسیالست هم وجود ندارد هر کدام ازین دو طیف قرائت وتعبیر خودرا از اندیشه های سیاسی دارند که فرجامش خود خواهی خونرزی، ظلم ، اسارت وعدم تحمل دیگران بوده وهست[6] .

 

 



[1] االإخوان، میچل ص 76- 71

[2] شناخت ادیان و مذاهبِ معاصر؛ مانع بن حماد جهنی. ص 14

[3] اخوان المسلمین هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد؛ دکتور یوسف قرضاوی، ص 239

[4]243  اخوان المسلمین هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد؛ دکتور یوسف قرضاوی، ص:

[5] تاریخ اخوان المسلمین مئولف امام حسن البنا

[6] نهضت اسلامی افغانستان  ص 30